مصاحبه روزنامه شهرآرا با حمید رضاخزاعی
این مصاحبه در سه شنبه 8 مرداد ماه1390 با روزنامه ی شهرآرا انجام شده است.
ویژه گی افسانه های خراسان در چیست ؟
یکی از اصلی ترین ویژه گی های افسانه های هر منطقه ی جغرافیایی گویش آن است . اقلیم و فرهنگ نیز مثل اثر انگشت بر افسانه تاثیر می گذارند، به تعبیری دیگر افسانه می تواند برآمده از اقلیم و فرهنگ باشد . در افسانه ی حسینا ، حسینا برای آوردن شیرینی عروسی خودش ( آوردن خرما ) به کویر می زند و درکویر گم می شود و در تنهایی می میرد . این افسانه برآمده از اقلیم گرم و خشک کویری ست( افسانه های طبس ) و مانعی وجود ندارد که این افسانه در مناطق دیگر روایت نشود . نکات و ظرایفی مثل گویش و لهجه با افسانه همراه هستند اما افسانه زندگی و حیات خود را از ساختار و چهارچوب خود می گیرد . این ساختار و چهارچوب قابلیت ورود به هر زبان و هر گویش دیگری را دارد بی آن که به آن آسیبی وارد شود .
چه ویژه گی باعث می شود که در یک منطقه تعداد بیشتری افسانه وجود داشته باشد ؟
سابقه ی تاریخی و فرهنگ ، بطور کلی قرار گیری یک منطقه درجایگاهی که محل برخورد فرهنگ های مختلف باشد به آن منطقه جایگاه ویژه ای می بخشد .مناطقی که به لحاظ اقتصادی اجتماعی دارای جایگاه ویژه ای هستند ، این ویژگی باعث می شود تا نیاز مناطق پیرامون و حتی جاهای دورتر را برآورده سازد . مثل نیشابور که از گذشته های دور مقصد و محل عبور بسیاری از کاروان ها بوده و در این ورود و خروج بخشی از فرهنگ مناطق دیگر به منطقه وارد و موجبات غنای فرهنگی منطقه را فراهم آورده است . برای همین است که منطقه ی نیشابور به لحاظ وجود افسانه ها و ادبیات شفاهی یک منطقه ی بسیار غنی ست . چهار جلد از مجموعه ده جلدی افسانه های خراسان متعلق به منطقه ی نیشابورست و بیش از چهار جلد دیگر وجود دارد که هنوز به چاپ سپرده نشده اند .
در افسانه های نیشابور و دیگر افسانه هایی که درمجموعه افسانه های خراسان به چاپ سپرده اید سعی شده که گویش محلی جایگاه خاصی درآن ها پیدا کند ؟
استفاده از گویش محلی به خاطر بهره گیری از واژه ها و اصطلاحاتی ست که ممکن است در زبان معیار از یاد رفته باشد . استفاده از گویش محلی برای وسیعتر شدن دایره ی واژه گان فارسی بوده است . نبود لهجه یا گویش به افسانه آسیبی وارد نمی کند . البته پاره ای از متل ها که زبانی آهنگین دارند در صورت حذف لهجه و نوشتن آن به زبان معیار باعث از دست رفتن شیرینی و نقص متل خواهد شد .
آیا در میان افسانه های خراسان افسانه هایی وجود دارند که خاص خراسان باشند مثل افسانه ی کوراغلو که خاص آذربایجان است ؟
البته در میان افسانه های خراسان و افسانه هایی که من گرد آورده ام هستند افسانه هایی که به مکان خاصی اشاره دارند یا وجه تسمیه ی آبادی یا مکانی را توضیح می دهند که آن را خاص همان منطقه می کند اما زیباترین افسانه ها به مکان و جایگاه خاصی اشاره نمی کنند و عام هستند، یعنی قابلیت تعمیم به تمامی مناطق را دارند و نمی توان آن ها را به منطقه یا جایگاه خاصی منتسب کرد . البته افسانه شعرهای زیادی وجود دارند که منتسب به منطقه یا شخصیت خاصی هستند که در آن ها به روشنی به منطقه ی خاصی اشاره شده است . مثل افسانه ی گلمحمد که محمود دولت آبادی آن را در قالب یک رمان برای همیشه جاودان کرده است یا افسانه ی سید رشید یا افسانه ی خالگردن . البته بیشتر این نوع افسانه شعرها، افسانه یاغیان یا دزدانی ست که به دلیل عیار بودن شخصیت افسانه و مقبولیتی که در نزد عامه ی مردم داشته اند تبدیل به افسانه شده و جایگاه خاصی را برای خود تعریف کرده اند .
این شخصیت ها چه ویژه گی داشته یا از چه فیلترهایی عبور کرده اند که تبدیل به افسانه شده اند ؟
مهمترین ویژه گی این افراد عیار بودن آن ها و داشتن مقبولیت در نزد عامه ی مردم است . سوگ واره هایی که توسط نزدیکان این افراد سروده شده که لبریز از غم و حسرت است . این سوگواره ها توسط نوازندگانی که در گذشته آواره ی شهر و بیابان بودند اشاعه می یافت . این نوازندگان و آوازه خوانان که گاه سازی هم به همراه نداشتند و بیشتر ترانه های آهنگین می خواندند و با ضربه زدن به زیر گلوی خود نوعی آهنگ همراه با ترانه های خود می کردند باعث توسعه و گسترش این افسانه شعرها در سطح وسیعی می گردید. ترانه خوانان محلی آن ها را یاد می گرفتند وبه نوبه ی خود آن را تکرار می کردند .
ویژه گی شخصیت های افسانه ای همواره مثبت نیست مثلا اسکندر که به گواه تاریخ شخصیتی خونریز است که همانند چنگیز به مناطق مختلفی هجوم می برد و عده ی زیادی را از دم تیغ می گذراند ؟
اسکندری که در افسانه و تاریخ آمده اند در واقع دو اسکندر هستند . اسکندر مقدونی و اسکندر ایرانی یا اسکندر افسانه های ایرانی . اسکندر مقدونی به گواه تاریخ شاید همان چیزی باشد که شما به آن اشاره کردید . اما اسکندری که در افسانه ها آمده با اسکندری که در تاریخ آمده متفاوت است . اسکندر افسانه ها پیامبر گونه است و همراه خواجه ی خضر در جستجوی آب حیات است وی به دنبال فتح جهان نیست در جستجوی اکسیری ست که عمر جاودان پیدا کند و خواجه ی خضر در این افسانه ها گوی سبقت را از او می رباید و به حیات و عمر جاودانه دست پیدا می کند . پاره ای از محققین بر این باورند که اسکندر افسانه ای کسی غیر از کورش نیست و شخصیت اسکندر افسانه ای را بر شخصیت کورش منطبق می دانند . بنابراین وجه مثبت این شخصیت افسانه ای بر وجه منفی آن غلبه می کند .
آیا در میان افسانه های خراسان افسانه هایی هست که خاستگاهی غیر از خراسان داشته باشد ؟
بسیاری از افسانه هایی که در خراسان بر سر زبان هاست احتمالا خاستگاهی غیر از خراسان دارند . هر افسانه شاید در ابتدا خاستگاهی خاص داشته باشد ، اما در تبادل میان فرهنگ ها جابجا و گسترش پیدا می کند . افسانه وقتی افسانه می شود که همه آن را متعلق به خود بدانند و بتواند در تمامی مکان ها و فرهنگ ها دارای کارکرد باشد . افسانه ای افسانه است که بتواند فارغ از خاستگاه اولیه ی خود کار کرد تربیتی آموزشی خود را در تمامی فرهنگ ها و زیر فرهنگ ها حفظ کند و به جایگاهی خاص در تمامی فرهنگ های که به آن ها ورود کرده برای خود دست و پا کند . به نظر من جستجوی خاستگاهی خاص برای یک افسانه تنها در جوامعی بسته امکان پذیر است و در جوامع باز که امکان تبادل فرهنگی وجود دارد جستجوی آن مثل جستجوی یک سوزن در انبار کاه است .
چه اتفاقی می افتد که یک افسانه ماندگار می شود ؟
افسانه ها دارای کارکرد هستند ، مهمترین کارکرد هریک از آن ها انتقال فرهنگ از یک نسل به نسل دیگر و کارکرد تربیتی آن هاست . درگذشته اصلی ترین کارکرد افسانه ها کارکرد تربیتی آن ها بود و کودکان از طریق همین افسانه ها تربیت می شدند و از طریق افسانه ها با فرهنگ و مظاهر فرهنگی جامعه خود آشنا می شدند .افسانه تا زمانی که دارای کارکرد تربیتی فرهنگی باشد زنده است و ماندگار بنابراین هر افسانه ای را که امروز روز می شنویم یعنی آن افسانه زنده است و ماندگار و زمانی خواهد مرد که دیگر دارای کارکرد نباشد .
شاید بهتر بود می فتم چرا پاره ای از افسانه ها مثل افسانه ماه پیشانی از شهرت بیشتری برخوردارند ؟
لطیف بودن افسانه، ساختار محکم و حوادث خارق العاده ای که در افسانه اتفاق می افتد بر جذابیت و زیبایی افسانه می افزاید . اما باید توجه داشت که بسیاری از افسانه ها ویژه گی های فوق را به صورت بالقوه در درون خود دارند. نوع روایت و راوی باعث می شوند تا این زیباییها شکفته شوند . گاه نیز نحوه ی روایت باعث می گردد تا این زیبایی ها زیر پرده ای از غبار و خاکستر مخفی بمانند .
آیا اهل قلم حق مطلب را در مورد افسانه ها ادا کرده اند ؟
هم می شود گفت : بله و هم می توان گفت : خیر ، بله چون کارگردآوری بخش بزرگی از کار است که به ماندگاری افسانه کمک می کند و خیر چون افسانه هاتقریبا مورد بی مهری اهل قلم واقع شده اند . توجه داشته باشید که در غرب بر روی افسانه ها و تاریخشان کارهای بزرگی انجام شده است . داستان و رمان در غرب میراث دار افسانه ها و رمانس هاست ، یعنی یک سیر تکاملی طی شده تا به داستان و رمان رسیده اند اما در سرزمین ما این اتفاق نیفتاده داستان چیزی وارداتیست . نسل های پیشین آن را وارد کرده و سعی کرده اند بومی کنند مثل پزشکی مثل زمین شناسی ، و . . . آن را وارد کرده ایم و سعی کرده ایم به اصولی که در غرب برای نوشتن یک رمان یا داستان رعایت می کنند وفادار بمانیم . حرکتی از درون نبوده ، از بیرون آمده و همچنان وجه بیرونی آن حفظ شده است . نگاه کنید به برنامه های تلویزیونی تا کنون چندین و چندسریال ، فیلم سینمایی و کارتون از رابیون هود ، سیندرلا و . . . پخش شده است .غربی ها افسانه هایشان را بازآفرینی مجدد کرده اند و همین بازآفرینی هاست که موجب شهرت و همه جایی شدن یک افسانه می شود . ماه پیشانی مشهور شده زیرا شباهت های غیرقابل انکاری با سیندرلا دارد . سیندرلا مشهور است و بخشی از این شهرت را به ماه پیشانی داده است و برخی را برآن داشته تا این افسانه را بازآفرینی کنند اما بازآفرینی موفقی از این افسانه و هیچ افسانه ی ایرانی پدید نیامده است . رابین هود در غرب بازآفرینی و بازهم بازآفرینی شده اما سمک عیار که توانایی بسیار فراتر از رابین هود را دارد هیچ کاری بر روی آن انجام نشده . گاه گاهی چاپ می شود و خواننده امروزی باید آن را با همان سبک و سیاق گذشتگان بخواند . این رمانس بزرگ بازآفرینی نشده درحق آن جفا شده در حق تمامی رمانس های این سرزمین و افسانه های این سرزمین جفا شده و این جفاکاری همچنان ادامه دارد .
آیا تلویزیون ، رادیو ، رسانه ها وظیفه ی خود رادر قبال افسانه ها انجام داده اند ؟
به نظر می رسد که خیر ، شما به برنامه های وسایل ارتباط جمعی اگر نگاهی بیندازید ملاحظه می کنید که هیچ جایگاهی برای افسانه و ادبیات شفاهی تعریف نشده است . شاید هم پاره ای از مسئولان بی آنکه شناختی از ادبیات شفاهی داشته باشند از نزدیک شدن به آن هراس دارند . می ترسند چون از توانایی های ادبیات شفاهی بی خبرند ، می ترسند چون آن را نمی شناسند و انسان همواره ازناشناخته ها هراس دارد . این افراد اگر اندکی در پیرامون خود دقیق شوند ملاحظه خواهند کرد که در دامن ادبیات شفاهی بزرگ شده اند .