فاطمه برزویی
ساکن روستای گود آسیا شهرستان سبزوار
سن: 70 ساله
سال ضبط افسانه ها: 1376
خانم فاطمه ی برزویی، پیرزنی بسیار با محبت بود، در خاطر دارم برای جمع آوری افسانه ها به روستای گود آسیا رفته بودم در جستجو به این جا و آن جا سری زده و دم غروب بود. انگار چراغ ها تازه روشن شده بودند و صدای اذان هم می آمد. در میدان آبادی با چند نفری ایستاده و درباره افسانه و همین مقوله ها حرف می زدیم که یکی از اهالی پیرزن در حال گذری را نشان داد و گفت: او افسانه زیاد بلد است. وقتی از آن ها خواستم که با پیرزن صحبت کنند، هیچ کدام قبول نکردند و به ناچار خودم جلو رفتم، سلام کردم، به گرمی جواب سلامم را داد و جوری که انگار سال هاست هم را می شناسیم حال بچه ها و همسرم را پرسید. گفتم به چه منظوری به گود آسیا آمده ام. گفت: حالا که دیر وقت است فردا بیا و خانه اش را نشان داد. فردا ساعت هشت صبح بود که در خانه اش را زدم، خودش در را باز کرد. توی حیاط خانه اش را آب و جارو کرده بود، فرش انداخته و سماور می جوشید و چای هم دم کرده بود. چندتا از نوه هایش هم بودند. پیرزن شروع به افسانه گفتن کرد. گاه گاهی نوه ها به او یادآوری می کردند که کدام افسانه را بگوید. افسانه هایش بسیار زیبا و درعین حال کوتاه بودند. به حاشیه نمی رفت و در همان خط اصلی جلو می رفت تا افسانه را به آخر می رساند.