سیاه کردن چهره در مراسم باران خواهی
پژوهش از: حمیدرضا خزاعی
سیاه کردن چهره
بشقابی سیمین از دوره ی ساسانی، نگاره ی حکاکی شده بر روی آن مردی را نشان می دهد که صورت خود را سیاه کرده است و به صورت پشت و رو بر چهارپایی بالدار نشسته و در سُرنا می دمد. گیاهان درحال رویش هستند و وجود دو ماهی در پایین نگاره نشانگر ماه حوت یا اسفند یا آغاز بهار است. (این بشقاب در موزه ارمیتاژ نگهداری می شود)
پیش از این ها گفته شد: در بسیاری از مراسم باران خواهی، عروس باران یا کسی که در نقش عروس باران ظاهر می¬شود روی خود را سیاه می¬کند و گفتیم روی سیاه یعنی بازگشت از دنیای مردگان و این خاص ایزدان گیاهی یا نباتی¬ست. ایزدان گیاهی بخشی از سال را در دنیای زیرین یا دنیای مردگان می¬گذرانند و این یعنی زمستان یعنی مرگ موقت گیاهان و با بازگشت ایزد گیاهی دوباره گیاهان سبز می¬شوند و طبیعت زنده می¬شود عام¬ترین آن¬ها حاجی فیروز است که در روزهای قبل از نوروز در کوچه و خیابان ظاهر می¬شدند و با آواز و پایکوبی آمدن بهار و بیدار شدن طبیعت را مژده می¬دادند. دکتر مهرداد بهار درباره¬ی حاجی فیروز می¬نویسد: مردهاي كه دوباره زنده ميشود و شادي و پایکوبی اينها به خاطر باران آوري است. در اصل، اينها رقص¬هاي جادويي باران آورنده بوده است كه بعدها تغيير كرده و به صورت مراسم حاجي فيروز درآمده است.1
در نی¬ریز نوعی مراسم باران خواهی برگزار می¬شود که آن¬را شُلّهشُلّه میخوانند. این مراسم دو بخش دارد. بخش اول آن می¬تواند همان جشن آبانگان باشد که در کل کشور مردم برای بارش باران برگزار می¬کردند. در متن آمده است که در پاییز، یکی از ریش سفیدان می¬گفت: حالا وقت اجرای مراسم است و با اشاره¬ی او بچه¬ها آماده¬ی برگزاری آئین می¬شدند. بخش دوم مراسم زمانی اجرا می¬شد که چهار روز از چله¬ی بزرگ گذشته بود و هیچ برف و بارانی نباریده بود.
در بخش اول این مراسم [صورت کودکی را با دوده یا خاک زغال سیاه میکنند و بر گردنش چند زنگوله میآویزند. کودک جلو می¬افتد و بقیه¬ی بچه¬ها پشت سرش. در کوچه¬ها می¬گردند، جلو در خانه¬ها می¬ایستند و ترانه¬ شُلّه شُلّه را می¬خوانند و از صاحب خانه موادخوراکی یا مواد لازم برای پختن آش میخواهند. اگر صاحبخانه چیزی بهآن¬ها داد او را با خواندن ترانهای ستایش میکنند و اگر چیزی نداد او را با خواندن ترانهای ناسزا میگویند.
بعد از گردآوری مواد لازم برای پختن آش، بچهها در جائی جمع میشوند و آش درست میکنند که آنرا آش رشته میخوانند (اگرچه آش رشته نیست). بعد از آماده شدن آش دو عدد ریگ داخل دیگ میاندازند و آش را میان کسانی که در مراسم شرکت کردهاند، تقسیم میکنند. کسانی که آش را گرفتهاند آن را در پایِ دیگ میخورند. ریگ در ظرف یا زیر دندان هرکسی پیدا شد. او را با چوب میزنند و اگر کسی از زدن گناهکار خودداری کند باور دارند که باران خواهد بارید.
اگر تا چهار روز از چله¬ی بزرگ گذشت و باران نبارد این مراسم را تکرار میکنند. این بار هر یک از شرکتکنندگان در مراسم زنگولهای بهدست دارند که در طول مراسم آن را بهصدا در میآورند و مراسم کوچه گردی و پختن آش را تکرار میکنند. ]2
روایتی دیگر می¬گوید: [این مراسم در یکی از شب¬های پاییز و با اشاره¬ی یکی از ریش سفیدان که می-گوید: وقت اجرای مراسم است.
بچه¬ها هم را خبر می¬کنند. عده¬ای کیسه می¬آورند، عده¬ای زنگ و عده¬ای هم کاسه به¬دست حاضر می¬شوند. درحالی که زنگ را به¬صدا درمی¬آورند در کوچه¬ها به¬راه می¬افتند، به در خانه¬ها می¬روند و می¬خوانند:
شُله شُل شُل بارون / ای خدا بده بارون
بارون نمیاد بارون / از دست گنه کارون
گندم به¬زیر خاکه / از تشنگی هلاکه
گندم به¬زیر خاکه / از تشنگی هلاکه
وقتی صاحب خانه چیزی به¬آن¬ها می¬دهد، بچه¬ها می¬خوانند:
ای خونه شربت قنده / که خدا درشِ نبنده
و اگر چیزی ندهد، بچه¬ها می¬خوانند:
کیتمه و کیتمه / شاءالله خونت بتمه(خراب شود)
چیزهای جمع آوری شده را می¬فروشند و وسایل حلیم می¬خرند و شب بعد کنار مسجد دیگ¬ها را بار می¬گذارند و عده¬ای از اهالی پای دیگ¬ها می¬ایستند و دعا می¬خوانند، تا نیمه¬های شب که حلیم پخته شود. اکثر اهالی برای تبرک در پخت حلیم کمک می¬کنند و از آن می¬خورند. اگر حلیم تلخ و بی¬مزه و سیاه شود مردم آن را به فال بد می¬گیرند و اگر خوشمزه و خوش آب و رنگ شود آن را به فال نیک می¬گیرند. ]3
لوک بازی:
مردمان روستاي رابر بافت، وقتي باران نبارد، كسي را از ميان خود انتخاب ميكنند تا لوك شود. لوك بايد نمد چوپانها را به سر و كپنك پارهاي به تن كند. طناب كنفي از الياف خرما به¬جاي كمربند ببندد، صورتش را سیاه کند و زنگوله¬ای به¬گردن بیندازد. لوک جلو می¬افتد. مردم به¬دنبال او راه ميافتند و ميخوانند:
لوك ما لوك هزار /
خيمه زده در مرغزار
الله خدا بارون بده /
بارون بي پايون بده
گندم به اربابون بده /
جو به خردارون بده
ارزن به مرغ دارون بده /
هاي لوك، هاي لوك، هاي لوك، هوهوهو
و لوك، مدام زنگوله را به صدا درميآورد.
در شب اول مردم به محض رسيدن لوكخوانان به نزديكي منازلشان، ظرف آبي را روي سر لوك خالي ميكردند. در شب دوم لوک خوانان از صاحبان خانه سوزن ميخواستند و در شب سوم، از هر خانهاي كاسهاي آرد می¬گرفتند و به طرف حسينيه قلعه ميرفتند. آردها را خمیر می¬کردند، وقت ورز دادن خمیر، مهره¬ی سبزي به ميان آن ميانداختند. پس از ورز آمدن خمير، كماج ميپختند و میان اهالي قسمت ميکردند، مهره سبز از ميان لقمه¬ی هر كسي درمي¬آمد معلوم بود او مسبب خشك¬سالي است. صاحب مهره سبز را بيرون برده، به¬درختی ميبستند و با تسمه ميزدند. زدن آنقدر ادامه پيدا ميكرد تا يكي از ميان جمع ضامن شود. ضمانت كردن دوره داشت و اگر پس از دوره ضمانت، باز باران نبارد، صاحب مهره سبز را ميگرفتند و دوباره به درخت ميبستند. ]4
سیاه بازی
حاجی فیروز که در روزهای نزدیک به نوروز ظاهر می شود و همواره چهره ی خود را سیاه می کند
سیاه بازی یا نمایش های روحوضی نیز قابل طرح در این ردیف هستند. سیاه کسی¬ست که روی خود را سیاه کرده و لباسی سرخ به تن دارد. همان مشخصات حاجی فیروز و با رقص و ایجاد فضایی شاد و همراه با طنز سعی دارد مردم را بخنداند. مراسم سیاه بازی بیشتر در جشن های عروسی برپا می شد. همانطور که در فصل های دیگر اشاره شد: عروسی جشنی باران خواهانه است و سیاه بازی آن را کامل می¬کند.
یافته ها
1- در نی ریز نوعی مراسم باران خواهی برگزار می شود که آن را شُلّهشُلّه میخوانند. این مراسم دو بخش دارد. بخش اول آن می تواند همان جشن آبانگان باشد که در کل کشور برای بارش باران برگزار می-گردید. در متن آمده است که در پاییز، یکی از ریش سفیدان می¬گفت: حالا وقت اجرای مراسم است و با اشاره¬ی او بچه¬ها آماده¬ی برگزاری آئین می¬شدند. بخش دوم مراسم زمانی اجرا می¬شد که چهار روز از چله¬ی بزرگ گذشته بود و هیچ برف و بارانی نباریده بود.
2- صورت کودکی را با دوده یا خاک زغال سیاه میکردند و بر گردنش چند زنگوله میآویزند. کودک جلو می¬افتاد و بقیه¬ی بچه¬ها پشت سرش. در کوچه¬ها می¬گردیدند، جلو در خانه¬ها می¬ایستند و ترانه¬ شُلّه شُلّه را می¬خواندند.
3- اگر تا چهار روز از چله¬ی بزرگ گذشت و باران نبارد این مراسم را تکرار میکنند. این بار هر یک از شرکتکنندگان در مراسم زنگولهای بهدست دارند که در طول مراسم آن را بهصدا در میآورند و مراسم کوچه گردی و پختن آش را تکرار میکنند.
4- كرمانيها (مردمان روستاي رابر بافت) وقتي باران نبارد، كسي را به¬عنوان لوک انتخاب می¬کنند. لوك بايد نمد چوپانها را به سر و كپنك پارهاي به تن كند. طناب كنفي از الياف خرما به¬جاي كمربند ببندد و با صورتش را سیاه کند و زنگوله¬ای به¬گردن بیندازد.
5- ترانه¬ای که در آئین لوک خوانده می¬شود بیشتر شبیه ترانه¬ای¬ست که در مراسم تلو در خراسان خوانده می¬شود.
6- لوک در لغت به معنی شتر نر است و معنی دیگر آن عشقه است. به¬نظر می¬رسد که لوک باید معنی فراموش شده¬ی دیگری نیز داشته باشد. در آئین¬های باران خواهی از نماد خر و گاو به¬وفور استفاده می¬شود اما از شتر این نمونه منحصر به¬فرد است. شاید معنی دیگر لوک که عشقه است مراد بوده، لوک با توجه به چهره و آرایشی که دارد بیانگر خدای نباتی بودن اوست. و عشقه گیاهی¬ست که به¬دور دیگر گیاهان می¬پیچد و از شیره¬ی آن برای قاعده شدن خانم¬ها استفاده می¬کنند. شاید منظور وجه خدای نباتی و ارتباط آن با باروری باشد.
البته لوک و لوکه معنی های دیگری نیز دارد. در فرهنگ معین، لوکه به معنی آرد آمده است. معنی پنبه ای که پنبه دانه از آن جدا شده ولی حلاجی نشده است. معنی آواز و ناله ی گربه و سگ هم هست. و در پایان باید گفت: لوک به معنی عاجز و زبون، کسی که بر زانو و کف دست راه می رود.
7- سیاه بازی نیز مراسم یا آئینی باران خواهانه است که بیشتر در جشن¬های عروسی برپا می¬شد و سیاه همان ایزد زنده شونده است.
در اجرای مراسم عروس گولی در گیلان، پیرغول چهرهی خودرا سیاه میکند
در سنگ نگاره ی بخش علیای تاق بستان، چهره ی ایزد بانوی آب ها اردویسور آناهیتا نیز سیاه نشان داده شده است
برای اطلاعات تکمیلی به صفحه سیاوش مراجعه فرمائید