ویلیام فاکنر

ویلیام فاکنر

شعری از ویلیام فاکنر

ویلیام فاکنر

با انتخاب: حمیدرضا خزاعی

 


ویلیام فالکنر

 

ويليام فاكنردر سال 1897 در اكسفرد، مي سي سي پي، در جنوب آمريكا زاده شد و در همانجا پرورش يافت. وي از همان كودكي به نقل گويي و داستان پردازي علاقه داشت، اما كم كم هوس شعر به سرش افتاد و به شاعري پرداخت. كمتر از همه ي نويسندگان آمريكايي هم عصرش در مدرسه درس خواند. تحصيلاتش را نيمه كاره گذاشت، و هرگز آن را به پايان نرساند. خودش مي گويد: « تعليمات اوليه ام را در كتابخانه ي از همه رنگ پدر بزرگم ديدم. » و بعد از آن هر آنچه آموخت، در پيش خود آموخت.
ويليام فاكنر در سال 1950 موفق به دريافت جايزه ي نوبل گرديد. در مراسم دريافت جايزه خطابه اي ايراد كرد: « احساس مي كنم كه اين جايزه را نه به من بلكه به كار من داده اند – كاري كه حاصل عمري عذاب و عرق ريزان روح انسان بوده است، و اين عرق ريزان نه براي افتخار، نه براي سودجويي، بلكه براي آن بوده است كه از مايه هاي روح آدمي، چيزي آفريده شود كه پيشتر وجود نداشته است. پس من اين جايزه را تنها به امانت نزد خود دارم . . . اين لحظه را چون بلند جايي بدانم، كه از فراز آن صدايم به گوش مردان و زنان جواني خواهد رسيد كه هم اكنون خود را وقف اين درد و تلاش كرده اند و آن را كه روزي اين جا به جاي من خواهد ايستاد، در ميان خود دارند.
تراژدي ما امروز، ترسي جسمي، جهاني، و همگاني است، و آنچنان دير پاييده است كه اكنون حتي مي توانيم آن را بر خود هموار كنيم. ديگر از مشكلات روح سخني نيست. تنها اين سوال در ميان است: كي از هم پاشيده خواهم شد؟ از اين رو مردان و زنان جواني كه امروزه در كار نوشتنند، مشكلات دل آدمي را، كه با خود در ستيز است، از ياد برده اند – و نوشته ي خوب تنها زائيده ي اين ستيز است، زيرا جز اين چيزي در خورد نوشتن نيست، در خورد عذاب و عرق ريزان روح نيست . . .

 


   لوح گور


         
                                                             مترجم : احمد شاملو

 

اگر غمي هست بگذار باران باشد
و اين باران را
بگذار تا غم تلخي باشد از سرِ غمخواري.
و اين جنگل هاي سر سبز
                              در اين جاي
در آرزوي آن باشند
كه مگر من ناگزير به برخاستن شوم
تا در درون من بيدار شوند.
من اما جاودانه بخواهم خفت
زيرا اكنون كه من اين چنين
در تپه هاي كبودي كه بر فراز سرم خفته اند
بسان درختي
ريشه ها باز گسترده ام،
ديگر مرگ در كجاست؟
اگر چه من از دير باز مرده ام
اين زميني كه چنين تنگ در آغوشم مي فشرد
صداي دم زدنم را
همچنان
بخواهد شنيد.

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان