موسیقی و باران

موسیقی و باران

پژوهش از حمیدرضا خزاعی

 

موسیقی و نقش آن در آئینهای باران خواهی

 

سنگ نگاره های تاق بستان

 

 

موسیقی بخصوص سازهایی مانند دهل و سرنا و دف نقشی اساسی در اجرای مراسم باران خواهی دارند. در بسیاری از مراسم باران خواهی با نواختن دف توسط زنان، شرایط پایکوبی و جشن فراهم می¬شود.
در پاره¬ای دیگر دهل و سُرنا هستند که جشن و شادمانی و پایکوبی را به¬صورت همگانی در سطح روستا و شهر فراهم می¬سازد. در موارد معدودی سازهای دیگر مثل تار و دوتار و سه¬تار پا به¬میدان می¬گذارند و خود به تنهایی و گاه همراه با ترانه¬ای آئینی ابرهای باران¬زا را فرا می¬خوانند تا باران ببارد و زندگی به¬جریان عادی خود بازگردد.
آقای باستانی پاریزی در کتاب خاتون هفت قلعه می¬نویسد: [در ادب ما ناهید، مظهر موسیقی و خدای نوا هم هست به¬تصویر دخترکی رودنواز. واقعا ما غافل مانده¬ایم که تا چه¬حد این ماده خدای، منبع الهام و ذوق بوده است. ما یک وسیله¬ی موسیقی بسیار ظریف و قدیمی هم داریم و آن نی است. وجه تسمیه این نی چیست؟ در جای دیگر گفته شد که صورت مخفف ناهید، به¬صورت نایی و نای و نی در آمده است. آیا می-تواند این آلت موسیقی نیز ربطی با خدای موسیقی داشته باشد؟ نیایش با نی.]1

 


یکی از تندیس¬های کشف شده در تپه آکروپولیس شوش که ساخت آن به 1500 سال قبل از میلاد می¬رسد

 

افسانه دولا

 

زنده یاد استاد غلامعلی پورعطایی

زنده یاد استاد غلامعلی پورعطایی

در همین گذشته¬های نزدیک در شهر فردوس اتفاقی در ارتباط با ساز و باران خواهی افتاد که پهلو به افسانه می¬زند. بسیاری از ساکنان شهر فردوس آن را با چشم¬های خود دیده¬اند. می¬گویند : حدود 50 تا 60 سال قبل خشک¬سالی سختی در منطقه فردوس به وقوع پیوست ( احتمالاً باید همان خشک سالی دهه¬ی 20 باشد که حدود هفت سال طول کشید. )
مردم برای اين¬كه آسمان را بر سر رحم بياورند، مراسم و مناسک زیادی برپا کردند، از سوختن کله¬ی الاغ، جو کاشتن در در درون دهان جمجمه¬ی الاغ تا جمع شدن در بیابان و جدا کردن بچه¬ها، بره¬ها و بزغاله¬ها از مادرانشان، اما از هیچ¬کدام جواب نگرفتند و آسمان همچنان خشک و بی¬باران باقی ماند.
می¬گویند: در شهر فردوس در آن دوره سه برادر بودند که کارشان گرم کردن مجالس جشن و عروسی و ساز زدن در مجالس جشن بود. اين سه برادر به برادران دولا معروف بودند. البته اين نام گذاري احتمالا در اواخر دوران كارشان اتفاق افتاده است، پس از اتفاقي كه قصد نقل آن را داريم. دولا در اصطلاح محلي همان یدالله است و نام برادر میانی بوده است. برادران دولا در طول دوران کار خود برای مجلس آرایی هرگز از صاحبان جشن پول طلب نمی¬کردند، فقط در زمان اجرای مراسم، کوزه¬ای در وسط مجلس می¬گذاشتند تا اگر کسی دوست داشت پولی در آن بیندازد و اگر هم کسی پولی در کوزه نمی¬انداخت و کوزه خالی می¬ماند، بازهم برادران دولا اعتراضی نمی¬کردند. رسم¬شان اين بود و همه¬ مردم نيز از آن خبر داشتند.
وقتی خشک¬سالی به اوج خود رسید و هرکس هرکاری بلد بود به کار زد تا آسمان را برسر مهر بیاورد و نتیجه نگرفتند. برادران دولا اعلام کردند: فردا برای باران خواهی به¬تپه¬ی چنچه خواهیم رفت، هرکس می-خواهد بیاید.
تپه¬ی چنچه، تپه¬ای در بیرون شهر فردوس است. فردا وقتی مردم به تپه¬ی چنچه رفتند. بردران دولا روی تپه ایستاده بودند. هرسه برادر با هم شروع به نواختن کردند. زدند و زدند و زدند تا این که به یک باره در آسمان غلغله¬ای برپا شد، باد به حرکت درآمد و ابرهایی سیاه از سمت قبله بالا آمدند و همه¬ی آسمان را پوشاندند. باران که شروع به باریدن کرد دو برادر، کار ساز زدن را تعطیل کردند اما دولا که نی می¬نواخت همچنان کار نواختن را ادامه داد. باران تند می¬بارید و دولا همچنان در کار نواختن نی بود. هرچه برادرها گفتند : بس کن
دولا همچنان نی می¬نواخت، از تپه فرود آمد و به طرف شهر به راه افتاد. مردم هم پشت سرش، آمدند تا به شهر رسیدند. می¬گویند: دولا به قبرستان خاموشی رفت و مردم پشت سرش، دور قبر آخوند ملا اکبر دور زدند و دوباره رو به شهر و خانه¬ها آمدند. می¬گویند: دولا آنقدر نی نواخت تا از حال رفت و او را روی دست به خانه بردند. در افسانه¬ی دولا رقص و پایکوبی دیده نمی¬شود، فقط نواختن ساز است و با نواختن موسیقی ابرها را به¬سوی خود می¬خوانند اما در نقاط دیگر خراسان گاه موسیقی با رقص و پایکوبی همراه می¬شود. تربت‌جامي‌ها باور دارند که اگر در زمان خشكسالي و كم‌آبي رقص باران انجام شود، بي‌چون و چرا باران خواهد ‌باريد. در اين روز لباس‌هاي رنگي مي‌پوشند و اين رسم را به اجرا درمي‌آورند.

 


یکی از تندیس¬های کشف شده در تپه آکروپولیس شوش که ساخت آن به 1500 سال قبل از میلاد می¬رسد

 

 


الله باران در تربت جام

 

زنده یاد استاد غلامعلی پورعطایی

در مناطق تربت جام و تایباد دو تار نوازهایی هستند که مردم آن¬ها را با نام «الله باران» می¬شناسند و باور دارند که آنان با نواختن دوتار و خواندن ترانه¬ی باران آسمان را بر سر مهر می¬آورند.
در سال¬های خشک و بی¬باران، مردم آن¬ها را به¬روستای خود دعوت می¬کنند. الله باران بی¬آن¬که چشم¬داشتی مادی داشته باشد. با لباسی سپید در بیابان و زیر پرتو داغ آفتاب بر سر تپه یا بلندی می¬نشیند و با صدای دو تار و آوازی که با همه¬ی جان خود می¬خواند، ابرها را به¬سوی خود می¬خواند.
الله بده تو باران / از نعمت¬های فراوان
گل¬های سرخ لاله / از بی آبی مناله
مـطل چکه آبه / الله بده تو بارون

آن¬ها که دیمه کارند / آبی به جو ندارند
امید با تو دارند / الله بده تو بارون

چولی قزک باران کن / بارون بی پایان کن
گل¬های سرخ لاله / از دست برف و ژاله
به زیر خاک مناله

     الله بده تو باران / الله بده تو باران
از حرمت مزاران / به آیه های قرآن

    الله بده تو باران / شکار به کوه خزیده
خاشه به کوم خلیده* / پیش خدا نلیـده

     الله بده تو باران / الله بده تو باران
از حرمت مزاران / به آیه های قرآن

    الله بده تو باران /
ابرسفید مرمر / خــودشه کشید به یک بر
ابر سیاه هندو / بـارون بباره هو هو
ای به خدا باران کن / باران بی پایان کن

الله بده تو بــاران / از حرمت مزاران
ابر سفید مرمر / باران بباره شرشر
ابر سیاه هندو / باران می¬باره هو هو

یا رب به حق احمد / باران بباره بی حد
الله بده تو باران / از حـرمت مزاران

الله باران ترانه¬هایی پر از اندوه است که در مناطق شرقی خراسان رضوی در میان توده¬های مردم از جایگاه ویژه¬ای برخوردار هستند. این ترانه¬های آئینی می¬توانند زیر مجموعه¬ی تالو باشد شاید هم زیر مجموعه¬ی چولی قزک. اما چیزی که هست در ترانه¬هایی که برای عروس باران می¬خوانند هیچ اشاره¬ای به تالو و چولی قزک نشده است. این ترانه¬ها گاه همراه با دوتار خوانده می¬شوند. در تایباد و باخرز در هنگام بهار وقتی باران نمی¬بارد و کشتزارها دچار کم آبی می¬شوند. در ابتدا [چوب کهنه پیچ شده¬ای را فراهم آورده و هنگام غروب در کوچه¬ها به¬راه می¬افتند و می¬خوانند:

گل¬های سرخ لاله / به¬زِر خاک مِناله
از غم اُو و ژاله / الله بته تو بارون
گندم به¬زر خاکه / از غم اُو هلاکه
مَطل چَک اُوه / الله بته تو بارون
از سوره¬های قرآن / از حرمت مزاران
از روی خاک پاکان / الله بته تو بارون
موسی که زد عصا را / به¬فرق سنگ خارا
می¬خواند این دعا را / الله بته تو بارون
یا:
الله بته تو بارون / از حرمت مزارون
به¬آیه¬های قرآن / الله بته تو بارون
بارانی که نیست امروز / تا گل دمد به نوروز
غیر از تو کیست دلسوز / الله بته تو بارون
یارب به¬حق احمد / تیر از دعا مکن رد
هرچند ما شدم بد / الله بته تو بارون
آن¬ها که دیمه¬کارن / آبی به¬جو ندارن
امید با تو دارن / الله بته تو بارون
ابر سیاه هندو / خود را کشیده یک¬سو
آبی نمونده در جو / الله بته تو بارون
بارون ده و بارون ده / به¬چوی چوپانان ده
به¬بِل دهقانان ده / الله بته تو بارون
یکی از افراد گروه فریاد می¬زد: یا جواب، یا ثواب، یا کوزه¬ی پن من آب
صاحب خانه از پشت بام بر روی آنان آب می¬پاشید، از بام به¬زیر می¬آمد، مقداری آرد، پول، روغن یا چیز دیگری به¬آن¬ها می¬داد و گروه به در خانه¬ی بعدی می¬رفتند. روز بعد مردم در گورستان جمع می¬شدند. زن¬ها با آرد جمع¬آوری شده فتیر می¬پختند. یکی از فتیرها را از بلندی می¬غلتاندند. اگر فتیر در پایان چرخش به رو می¬خوابید امید به بارش باران بود و اگر به پشت می¬خوابید امیدی نبود. فتیرها را میان مردم قسمت می¬کردند. گاه در میان خمیر فتیرها مهره¬ای می¬گذاشتند و مهره در لقمه¬ی هرکس پیدا می¬شد او را در آب می¬انداختند.]2

 

 

الله باران در خواف

 

زنده یاد استاد غلامعلی پورعطایی


در خواف وقتی باران نمی¬بارد و خطر خشک¬سالی می¬رود عده¬ای جمع شده با [چوب و لباس آدمکی درست می¬کنند. یک نفر آن را بر دوش گرفته و جلو دسته به¬حرکت در می¬آید. جلو خانه¬ها می¬خوانند:
الله بته تو بارونallâ bête to bârun                  
به¬حرمت مزارونbe hormate mazârun                
گل¬های سرخ لالهgolâye sorxe lâla               
به¬زِرِ خاک منالهbe zere xâk menâla                  
از غم برف و جَله az qame barfo jala              
الله بته تو بارونallâ bête to bârun                  
به¬حرمت مزارونbe hormate mazârun                
گندم که سینه چاکهgondom ke sine câka            
یک گز به زر خاکهyak gaz be zire xâka             
از توشنگی هلاکهaz tušnegi halâka               
الله بته تو بارونallâ bête to bârun                  
به¬حرمت مزارونbe hormate mazârun                
او بزا و او میشانu bozâ vo mišân                
از توشنگی پریشانaz tušnegi parišân             
حکم خدای ایشانhkme xodâye eyšân             
بغزله شیر مایهbeqzala šir mâya                   
چپو پنیر مایهcepu penir mâya                     
بغزله¬های کفترbeqzalehâye keftar                   
نخورده شیر مادرnexorda šire mâdar               
اوهو به کو چریدهowhu be ku cerida              
خَشه د کُم چغیدهxaša de kum ceqida              
به سرچیشمه دویدهbe sar cišma devida            
یک چکه او ندیدهyak ceka ow nedida              
دقون نو رسیدهdequne now resida                  
بِلر به دس کشیدهbeler be das kešida               
به سر او دویدهbe sare ow devida                   
یک چکه او ندیدهyak ceka ow nedida               
الله بته تو بارونallâ bête to bârun                  
به¬حرمت مزارونbe hormate mazârun                
اهل خانه به¬آن¬ها آرد و گندم و نخود می¬دادند. فردا با آن¬چه جمع آوری کرده¬اند غلور یا حلیم پخته و بین مردم قسمت می¬کردند.]3

 

تندیس بانوی چنگ نواز، کشف شده در شوش متعلق به دوران پارتی، محل نگهداری موزه لوور پاریس

 

 

یافته ها:


1-    گاه اتفاق افتاده است که همه¬ی صداها و فریادها بی¬پاسخ مانده است و پاسخ برای صدایی آمده است که هیچ¬کس انتظارش را نداشته است. مثل پاسخی که به نوای برادران دولا داده شد. شاید عده¬ای بگویند از سر اتفاق بوده اما مردم فردوس درباره¬ی آن اتفاق همچین باوری ندارند.

 


منابع:


1-    خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 368
2-    فرهنگ مردم تایباد و باخرز / محمد جواد مشایخی / انتشارات محقق / چاپ 1390 / ص 214 و 215
3-    خواف در گذر تاریخ / عبدالکریم احراری رودی / انتشارات شیخ الاسلام احمد جام / چاپ 1384 / ص 182 و 183

 

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان