نیمایوشیج

نیما یوشیج

گزیده ای از اشعار نیما یوشیج

نیما یوشیج

به انتخاب حمیدرضا خزاعی

 

ری را

                                                                   

ری را . . . صدا می آيد امشب
از پشتِ كاج كه بند آب
برقِ سياه تابش تصويری از خراب
در چشم می كشاند .
گويا كسی است كه می خواند . . .

اما صدای آدمی اين نيست .
با نظمِ هوش ربايی من
آوازهای آدميان را شنيده ام
در گردشِ شباني سنگين
- ز اندوه های من
سنگين تر –
و آوازهای آدميان را يك سر
من دارم از بر .

يك شب، درونِ قايق، دل تنگ
خواندند آنچنان
كه من هنوز هيبتِ دريا را
در خواب
می بينم .

ری را . . . ری را . . .
دارد هوای آن كه بخواند
در اين شبِ سيا .
او نيست با خودش.
او رفته با صدايش، اما
خواندن نمی تواند

 

 
همه شب


همه شب زنِ هرجايی
به سراغم می آمد .

به سراغِ منِ خسته چو می آمد او
بود بر سرِ پنجره ام
ياسمين كبود فقط
هم چنان او كه می آيد به سراغم، پيچان.

در يكي از شب ها
يك شبِ وحشت زا
كه در آن هر تلخی
بود پا بر جا،
و آن زنِ هر جايی
كرده بود از من ديدار،
گيسوانِ درازش ـ هم چون خزه بر آب ـ
دور زد به سرم
فكنيد مرا
به زبونی و در تك و تاب.

هم از آن شبم آمد هر چه به چشم
هم چنان سخنانم از او
هم چنان شمع كه می لرزد با من به وثاقم، پيچان

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان