آئین چولی چَغل culi caqal
پژوهش از حمیدرضا خزاعی
چولی چغل culi caqal
در منطقه¬ی سبزوار و دیگر مناطق خراسان، عروسک یا عروس باران را «چولی چغل» می¬نامند. در ابتدا ببینیم معنی واژه¬ی «چغل» چه می¬تواند باشد. در فرهنگ معین برای واژه¬ی «چَغَل» دو معنی آورده شده است.
الف: ( = چین و شکنج )
ب: (= ظرفی چرمین که از آن آب خورند. )
معنی الف همان معنی است که برای کوس آورده شده است که با کوسه هم ریشه هستند. ملاحظه می¬شود که بی¬ارتباط نیست همان موج و شکنی که بر سطح آب پدید می¬آید و ظرفی چرمین که از آن آب خورند. هردو معنی در ارتباط با آب است و مراد می¬تواند هردو معنی باشد.
عروسک باران یا عروس باران وسیله ای است که در تمامی مناطق او را واسطه باران می¬کنند.
چولی چغل در شهرستان سبزوار
در منطقه¬ی سبزوار برای ساخت عروس باران، پارچه¬ای «لته¬ای » را بر سر چوب می¬بستند و تعداد زیادی از بچه¬ها در کوچه¬ها به¬راه می¬افتادند و می¬خواندند:
چولی چغل بارون کن culi caqal bârun kon
صد من گندم ارزون کن sad man gandom arzun kon
گندم به¬زیر خاکه gandom be zire xâka
مثل برینج پاکه mesle berinje pâka
از تشنیا هلاکه az tešneyâ halâka
و به¬در خانه¬ها می¬رفتند. صاحب خانه ظرفی آب روی بچه¬ها می¬پاشید و به¬آن¬ها آرد می¬داد. وقتی به¬در تمام خانه¬ها می¬رفتند،آردها را می¬بردند به دهن فره¬ی کاریز، با آرد خمیر درست می¬کردند و برای ماهی¬ها می¬ریختند.
چولی چغل در رباط سرپوش سبزوار
در رباط سرپوش سبزوار نیز بچه¬ها هرچه نان و آردی که در طی مراسم چولی چغل جمع کرده بودند در دهن فره¬ی کاریز برای ماهی¬ها می¬ریختند.
در ریوند سبزوار نیز مراسم چولی چغل اجرا می¬شده و با جو و گندمی که مردم می¬داده¬اند، حلیم خیرات می¬پختند.
چولی چغل بارون کن / یک من جو ارزون کن
گندما دِ زیر خاکه / از تشنیا هلاکه
چولی چغل در روستای مهر
در روستای مهر بچه¬ها برای چولی چغل می¬خواندند:
بارون کن bârun kon
بارون کن bârun kon
یک من جو ارزون کن yak man jow arzun kon
ما بچه¬های گرگیم mâ becehâye gorgim
از گُسنیا بِه¬مُرِدم az gosniyâ bemordem
بچه¬های گرگ در پایان این ترانه معنی دار است و نباید بی¬ارتباط به گرگان و گرگ¬ساران و اساطیر قبل از زردشت باشد. اساطیر ایرانیان قبل از ورود آریائی¬ها.
[هرودوت در سخن از تیره¬های سکایی، گذشته از توری¬ها و سَرمت¬ها(یادآور سلم و تور) از آگاتیرسی¬ها نام می¬برد و می¬گوید: زن در میان آن¬ها اشتراکی است، و از نُری¬ها می¬گوید که سالی دو روز گرگ می¬شدند. بی¬گمان برای وی از آیینی گفته شده که در جشن¬های آغاز بهار و آغاز زمستان میان تیره¬هایی از سکایان روان بوده و در آن دلاوران دودمان، با پوشیدن پوست گرگ و آشامیدن نوشابه¬ای نیروبخش می¬کوشیده¬اند نیرو و بی¬پروایی گرگ را از آن خود کنند. داس/داهه در فریجیه به معنی گرگ بوده است. نام باستانی گرگان نیز به همین معناست؛ سرزمین گرگ¬ها و این که ابن اثیر گفته: مردم گرگان خرزه¬ی اسب می¬پرستیدند بی¬گمان بازمانده¬ی آیین کهن داهه / داس¬هاست که اسب از زندگی¬شان جدا نشدنی بود. ]1
[گرگ کبود، در ترکی قدیم کوک بوری جد توتمی ترکان است. این گرگ با پَشَنَه که بنابر زام یشت، گرشاسب نه فرزند از نسل وی را کشت و از طرفی با پِشَنَه دیو پرستی که نامش در آبان یشت آمده یکی دانسته شده. پِشَنه صورت قدیم¬تر نام پدر افراسیاب است.]2
و باز هم توجه داشته باشیم که یونانیان قدیم در یاداشت¬های خود نوشته¬اند: [طایفه¬ای از بربرها (ایرانیان) بیوه زنی را به¬نام هاری ماگواداس را تقدیس می¬کردند و برای ریزش باران به او توسل می¬جستند.
این بیوه زن کیست؟ در واقع همان «مس¬بان» و «مه¬بانو» می¬تواند باشد. هاری ماگواداس را هم اگر تجزیه کنیم شاید این کلمات از آن خارج شود: هاری = هور، ماگوا (= مغ، یا مادر، یا مه = بزرگ +گاو) و داس، این داس صورت دیگر همان داهه است. طوایفی که در استرآباد و دهستان مسکن داشتند ( و حاکم استرآباد را اصلا آناهیت یا اناهبذ می¬گفتند) و همچنین در قسمتی از آسیای صغیر و در سواحل دریای سیاه بنابراین شاید بتوان کلمه مذکور را مادر داهه¬ها یا خدابانوی بزرگ داس¬ها معنی کرد.]3
اجرای آئین چولی چغل در روستاهای فردوس، نوجوانی عروس باران را حمل می¬کند، زنی بر زمین نشسته و با ملاقه بر در می¬کوبد.
یافته ها:
1- در منطقه¬ی سبزوار عروس باران را «چولی چغل» می¬نامند. در فرهنگ معین برای واژه¬ی «چَغَل» دو معنی آورده شده است. الف: ( = چین و شکنج ) ب: (= ظرفی چرمین که از آن آب خورند. ) همان معنی است که برای کوس آورده شده است که با کوسه هم ریشه هستند. ملاحظه می¬شود که هردو معنی در ارتباط با آب است.
2- در ترانه¬ای که برای چولی چغل می¬خوانند، گفته می¬شود: ما بچه¬های گرگیم. توجه شود: طایفه¬ای از بربرها (ایرانیان) بیوه زنی را به¬نام هاری ماگواداس را تقدیس می¬کردند و برای ریزش باران به او توسل می¬جستند. این بیوه زن کیست؟ در واقع همان «مس¬بان» و «مه¬بانو» می¬تواند باشد. هاری ماگواداس را هم اگر تجزیه کنیم شاید این کلمات از آن خارج شود: هاری = هور، ماگوا (= مغ، یا مادر، یا مه = بزرگ +گاو) و داس، این داس صورت دیگر همان داهه است. طوایفی که در استرآباد و دهستان مسکن داشتند ( و حاکم استرآباد را اصلا آناهیت یا اناهبذ می¬گفتند) و همچنین در قسمتی از آسیای صغیر و در سواحل دریای سیاه بنابراین شاید بتوان کلمه مذکور را مادر داهه¬ها یا خدابانوی بزرگ داس¬ها معنی کرد.
منابع:
1- هزار افسان کجاست / بهرام بیضایی / انتشارات روشنگران / چاپ 1391 / ص 331
2- مینوی خرد / برگردان احمد تفضلی / انتشارات بنیاد فرهنگ / چاپ 1354 / ص 132
3- خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 370