گزیده ای از اشعار ناظم حکمت
انتخاب: حمیدرضا خزاعی
ناظم حكمت
( 1963 – 1902 )
ناظم حكمت در 1902 در سالونيك به دنيا آمد. پدرش كارمند وزارت امور خارجه تركيه و پدر بزرگش « ناظم پاشا » از ماموران عالي رتبه ي عثماني بود. ناظم حكمت سال هاي درازي را در زندان و تبعيد به سر برد. وي در ژوئن 1963 در مسكو به دنبال يك حمله ي قلبي درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد.
قطعه يی از مرگ شيخ بدرالدين
مترجم : احمد شاملو
می بارد نم نم
ترسان و لرزان
با صدای فرو خورده
همچون پچ و پچ خيانت.
می بارد نم نم
چنان كه پا های خائنان، عريان و سپيد
می دود بر خاكِ سياهِ خيس پنداری.
می بارد نم نم
و در بازارِ سه رز
برابر دكه ی آهنگر، پيكرِ بدرالدين آويخته بر درختی.
می بارد نم نم
از شبِ ديررسِ بی ستاره پاسی گذشته است.
سراپا عريان است شيخِ ما
آب چكان تاب می خورد
زيرِ شاخه ی ريخته برگ.
می بارد نم نم
لال است بازار سه رز
كور است بازار سه رز
سودايی موحش در هوا است
بی حرفی، بی نگاهی.
فرو مي پوشد به ناگاه
صورتش را به دو دست اش، بازار سه رز.
مي بارد نم نم.
باران
مترجم : احمد پوري
باران چون كبوتران
بر دانه هايي كه روي شيرواني ريخته ام
’نك مي زند
’تك ’تك ’تك
چون كبوتران
سيگار نيفروخته
مترجم : احمد شاملو
ممكن است امشب بميرد
با سوخته گي سينه ي كتش از آتش گلوله يي.
هم امشب
به سوي مرگ رفت
با گام هاي خويش.
پرسيد: - سيگار داري؟
گفتم: - بله
-كبريت؟
گفتم: - نه
شايد گلوله
روشنش كند.
سيگار را گرفت و
گذشت . . .
شايد الان دراز به دراز افتاده باشد
سيگاري نيفروخته برلب و
زخمي بر سينه . . .
رفت.
نشانه ي تكثير
و تمام.