درفش شهداد
پژوهش از: حمیدرضا خزاعی
این پژوهش برگرفته از کتاب: افسانه باران یا باران خواهی در ایران
درفش شهداد
درفش شهداد
شهداد منطقه ای است كه در حاشيه غربي دشت لوت و در شرق كوه¬هاي كرمان واقع شده است، منطقه¬اي خشك كه ميزان باران سالانه آن از 5/4 ميلي متر تجاوز نمي¬كند. ميرعابدين كابلي باستان شناسي است كه در سال 1350 در يكي از قبرهاي گورستان اين شهر، اثري باستانی را پيدا كرد كه متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد بود. این اثر به¬عنوان اولين پرچم يافت شده در ايران، به «درفش شهداد» شهرت يافت. كابلي براساس تصاوير حك شده بر اين درفش می¬گوید: «در پرچم بودن اين اثر هيچ شكي نيست. اين اثر، از قطعه مربع شکلی تشكيل شده كه بر حول محور ميله¬اي مي¬گشته است. هر چند كه به دليل زنگ زدگي در حال حاضر از محل خود تكان نمي¬خورد و دور ميله نمي¬گردد. اما در مورد تصاوير موجود بر آن بايد بگويم، از نظر تصويرشناسي هركدام از نقش¬ها را مي¬توان به عنوان يكي از نمادها و نشانه¬هاي بي¬آبي منطقه تفسير كرد. به عنوان مثال در سمت چپ اين پرچم، مستطيلي شطرنجي وجود دارد كه به عقيده من نمادي است از زمين¬هاي زراعي كرت بندي شده كه در اثر كم آبي به زميني خشك و لم يزرع بدل شده¬اند. روي اين اثر تصاويري از حيوانات اهلي و وحشي ديده مي¬شوند و انسان¬هايي كوزه¬ در دست در محضر شخصيت برجسته¬اي حضور يافته¬اند. به¬نظر می¬رسد که آن¬ها برای طلب آب نزد او آمده¬اند. »
درفش شهداد از جنس مفرغ و داراي صفحه¬اي با طول و عرض 4/23×4/23 سانتي متر است. اين صفحه با دو بست به يك ميله فلزي به ارتفاع 128 سانتي متر اتصال يافته و بر بالاي آن مجسمه عقابي با بال¬هاي گسترده قرار گرفته است. كابلي تصوير كلي درفش را اين گونه توصيف كرده است: «شخصيت برجسته اين تصوير بر مسندي مجلل و چهارپايه مانند نشسته است و در اطراف او 4 نفر به حالت¬هاي مختلف ايستاده يا نشسته و يا زانو بر زمين زده¬اند. برخي از آنان كوزه¬اي در دست دارند و عده¬اي كوزه را جلوي خود نگه داشته¬اند. بالاي سر اين شخصيت برجسته، خطوط مارپيچ به هم بافته¬اي قرار دارد كه احتمالا نشانگر لكه¬هاي ابر است. در بالا و وسط صفحه خورشيدي تابان نقش بسته است. در گوشه راست و بالاي سر يكي از شخصيت¬هاي مجلس نقشي شبيه هلال ماه مشاهده مي¬شود. در سمت راست و محور عرضي، 2 درخت نخل قرار دارد و زير آن يك صفحه شطرنجي شده مربع، مستطيل رسم شده كه به صورت 10 خانه 5 تايي در دو رديف تقسيم شده است. قرينه دو نخل ياد شده، درخت نخل ديگري در سمت چپ ديده مي¬شود این درخت بزرگ¬تر و داراي شاخ و برگ بيشتري است. در طرفين پايين صفحه دو شير به حالت نشسته، با دهاني باز رو به روي هم نشسته¬اند و در ميان آن¬ها نقش يك گاو با شاخ¬هاي بلند و افراشته حايل شده است. در زير رديف اين جانوران و پايين صفحه دو رديف مارپيچ به هم بافته ديده مي¬شود كه شايد با توجه به تشابه دو نقش با لكه¬ی ابر بالاي صفحه، سمبل و نشانه¬اي از جريان آب باشد. »
كابلي اين درفش را مورد بررسي قرار داده و در تفسير آن گفته است: «به¬نظر می¬رسد وضعيت آب و هوايي شهداد در نيمه دوم هزاره سوم پ.م یعنی حدود پنج هزار سال پيش، همانند امروز با كمبود آب و خشك¬سالي رو به رو بوده است. براساس نقوش پرچم و ديگر آثار به دست آمده از شهداد توانستيم دريابيم كه خداي باران يا آب جزو مهم¬ترين خدايان در فرهنگ مردم شهداد در هزاره سوم پيش از ميلاد بوده است.»
او درباره تاييد اين نظريه به ماكت¬هايي اشاره مي¬كند كه از همان گورستان به دست آمده است. از گورستان یک شهداد، محل كشف درفش، ماكت¬هايي از گل يا سنگ به¬دست آمده كه به¬نظر مي¬رسد كپي كوچكي از يك معبد باشند. بر بام اين معابد كوچك ظرفي خمره مانند قرار دارد كه به عقيده من، اين معابد باید متعلق به خداي باران باشد. از طريق شواهد و مدارك عيني باستان شناسي مي¬توان چنين برداشت كرد كه موقعيت زيست محيطي شهداد طي چند هزار سال اخير تغيير چنداني نکرده است.
عمليات باستان شناسي انجام شده در سال 1373 در بخش مسكوني محوطه تاريخي شهداد، به كشف زمين¬هاي كشاورزي كرت¬بندي شده انجاميد. زمين¬هايي كه كابلي در سال 1350 به وجود آن¬ها از روي مستطيل شطرنجي روي درفش شهداد
درفش شهداد
پي برده بود. كاوش هاي سال 1373 به بعد در قسمت بناهاي مسكوني شهداد انجام شد. کاوش هایی كه ما را با مجموعه اي از خانه¬هاي ساكنان هزاره سوم پ.م آشنا كرد كه به كشاورزي اشتغال داشته¬اند. اين بناهاي مسكوني كه داراي محوطه¬هايي جهت انبار كردن حبوبات و دانه¬هاي كشاورزي است. علاوه بر اين ويژگي، تمامي خانه¬هاي اين منطقه كه نزديك به 400 متر مربع وسعت دارند در زمين¬هاي زراعتي كه به شيوه امروزي كرت بندي شده، محصور شده¬اند. درست مشابه همان چيزي كه بر پرچم فلزي شهداد مي بينيم « خشك¬سالي و كم آبي در منطقه شهداد به حدي بوده كه منجر به مهاجرت تدریجی ساکنان منطقه شده است. كابلي در اين¬باره مي¬گويد: «تمام ورودي¬ها و مدخل اتاق¬ها و كل مجموعه بناها با تيغه¬اي از خشت مسدود شده¬اند.
دلايل زيادي مي¬توان براي اين رويداد مطرح كرد. اما مهمترین آن¬ها باید خشك¬سالي ممتد و مستمري باشد كه امكان زيست و زندگي¬ را ناممكن کرده باشد. ساکنان منطقه دست به مهاجرت زده¬اند اما اميد به-بازگشت داشته¬اند و براي سالم ماندن مكان زندگي¬شان، جلوي اتاق¬ها را با خشت مسدود كرده¬اند. با توجه به اين كه شهداد و حوالي آن منطقه¬اي گرم و خشك است و درختان آن براي نجاري و تيرريزي سقف مناسب نيست، ساكنان به¬هنگام ترك خانه و كاشانه¬ اين مصالح ساختماني ارزشمند را با خود برده¬اند. »1
آثار مکشوفه¬ی دیگر نشان می¬دهد که ساکنین شهداد در هزارههای پیش معتقد به انواع ارباب بودند. یکی از خدایان مورد پرستش، الهه حامی حیوانات بوده که در نقش¬های مختلف به صورت انسان شاخدار ترسیم شده است. مردم برای دفع بلا نزد این الهه حامی حیوانات قربانی میکردند. اما در تمامی صحنههایی که از قربانی کردن باقی مانده، فقط نقش حیوانات قربانی شده به¬چشم میخورد و نشانی از قربانی کردن انسان دیده نمی¬شود.
خدای دیگر آن¬ها، الهه رستنیهاست. از این الهه برای بازگرداندن مراتع کمک میخواستند. خدای دیگر، الهه آب بوده است؛ از الهه¬ی آب یاری میطلبیدند تا با فرستادن باران و پر آب نمودن رودها، خواسته بندگان را جامه عمل بپوشاند. خدای آب در این منطقه کویری به علت شرایط خاص آن از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. پوشش این الهه¬ها عبارت است: بالاتنه¬ای برهنه دارند و دامنی پایین تنه¬ی آنان را می¬پوشاند. این نوع پوشش به احتمال زیاد، همان پوشش اقوام کرمانی در هزاره سوم ق.م بوده است.2
موضوع جالب دیگر، عقاب روی میله¬ی درفش است. در اساطیر کهن ایرانی، سیمرغ (عقاب) علاوه بر این که سمبل ایزد خورشید بوده است، تحت نام¬های سومری و هوریانی «آنزو و زروان» خدای خرد و باد اساطیری بزرگ بومیان فلات ایران به شمار می¬آمده است. و تمثالش در بالای درفش کاویانی پارسیان دوره¬ی هخامنشی نیز نصب بوده است. اگر نام آنزو را با کلمه کاسی یانزی (شاه) تطبیق دهیم در این صورت از آن معنی خدای بزرگ نیز اراده می¬شده است. در یک سینی باستانی مکشوفه، زروان و اهورامزدای درون شکم او، در نقش سیمرغ و انسان بالدار دیده می¬شوند. بنابراین آنزو با خدای دو جنسیتی زروان مربوط بوده است. نام سومری کهن فلات ایران، یعنی دیلمون را در نام دیلمستان (گیلان کهن) در شمال و بندر دیلم در جنوب دیده می¬شوند. دیلمون را می¬توان از ریشه دال (ذال=زال) یا دالمن یعنی عقاب گرفت که از زبان¬های بومیان کهن ایران باستان برجای مانده است. (در فارسی میانه بسیاری از «د»ها به¬صورت «ذ» تلفظ می¬شده و هنوز پس از هزار سال، بسیاری از روستائیان خراسان به¬جای «گنبد و خدمت» می¬گویند: «گنبذ و خذمت»
بنابراین زال زر شاهنامه که در آشیانه سیمرغ پرورش می¬یابد خود خورشید فرزند آنزو/زروان یعنی ایزد مهر است. در اساطیر سومری مکان زروان قله کوه کارنئول (زاگروس) قید گردیده است که از مراکز زروان پرستی و خورشید پرستی بوده است. از سوی دیگر نام زروان را می¬توان از نام الهه بابلی سارپانی توم یا زربانیتو مأخوذ دانست که به معنی کسی که دانه را می¬آفریند می¬باشد. در طی نخستین هزاره¬ی پیش از میلاد، این الهه به عنوان همسر مردوک مورد پرستش بود. این الهه همچون دیگر الهه¬ها وظایف بسیاری مانند آفرینش، حفاظت کشور، شفاعت برای مؤمنان و ایجاد نسل و مانند آن¬ها را به عهده داشته است.
موضوع گاو کوهان¬دار و درختان این درفش نیز در رابطه با گئوش اورون (ایزد گاو شکل دایائوس وداها، گیه مرتن= کیومرث درخشان) و گئوش تشن (الهه گاو شکل پریتوی وداها) و نیز درخت گئو کرن (هوم سپید) اوستا قابل مقایسه است. بنا به توضیح ابوریحان بیرونی در مورد جشن گئوش ایرانیان یکی از این پنج خدا/امشاسپند باید معادل جمشید (جام درخشان)/ مهر/ امرداد ایزد خورشید بوده باشد که تحت نام مهر قربانی کننده گاو مقدس است. مطابق اوستا و کتب پهلوی یکی از درختان درخت گئوکرن (گاو بنیادین پخش کننده حیات) به عنوان درخت جوانی و جاودانگی است. دیگری درخت محافظ آن و سومی درخت هوم سپید (طوبی= درمانگر) است. در اساطیر زرتشتی، ماران با تمساح اهریمنی بوده و ماهی کره یعنی دلفین به عنوان محافظ درخت گئوکرن از حمله تمساح جایگزین گشته¬ است. در رابطه با گاو کوهان دار این درفش گفتنی است؛ در اوستا نام این درفش ملی ایرانیان عهد باستان بی¬جهت درفش گاو نامیده نشده است. در فرهنگ¬نامه¬های فارسی برای کلمه درفش معانی پرچم (دم گاو) و درخشان را آورده¬اند ولی شناسنامه¬ی کهنی برای آن¬ها ذکر نشده است؛ لذا ترکیب آن از: در (دارنده) + فش (یال، کوهان) درست¬تر به نظر می¬رسد. نام درفش گاویانی اوستا و داستان گاو برمایون شاهنامه که در ارتباط با اسطوره فریدون و درفش کاویانی (گاویانی) عهد فریدون است، این مفهوم را کاملاً مستدل می¬نمایند. مجموع تصاویر درفش دیرین شهداد از سوی دیگر به وضوح یادآور ورجمکرد (باغ ساخته ایزد جمشید= خورشید هم¬زاد) نیز هست که در فرگرد دوم وندیداد با جوانی جاودانه و جاودانگی مربوط شده است: در وندیداد و کتب پهلوی باب ورجمکرد گفته شده است: جمشید در آن¬جا تخمه¬ی انواع مخلوقات را نهاده است تا در طوفانی که در دوره هوشیدر (دارنده درخشندگی= ایزد خورشید= مهر/جمشید موعود رستاخیز) اتفاق می¬افتد نژاد مخلوقات از میان نرود. جای این قلعه بنا به روایت کتاب پهلوی بندهش در میان پارس است. جالب است که مطابق روایات پهلوی کرساسپ (=کشنده دشمن، گرشاسپ جاودانی) یا همان بهرام ورجاوند سمت کابل که به جای همان ایزد مهر(مشیه/میثیه/مسیح) ایزد و منجی موعود هستند در روز رستاخیز به نجات ایرانیان خواهد شتافت.
در رابطه با همانی بودن ایزد مهر با جمشید خدایگانی و باغ ورجمکرد وی، مهرداد بهار مطالبی در کتاب خود «پژوهشی در اساطیر ایران» آورده است که در این¬جا به اختصار آورده می¬شود:
در ریگ ودا، یمه (جمشید) دو پیام برنده دارد که هردو سگ¬اند. این دو سگ، پاسداران راه بهشت¬اند و مردگان را وا می¬دارند، تا بی آن که از راه به در روند، به انجمن پدران که در کنار یمه (جمشید) نشسته¬اند بپیوندند. این سگ¬ها در مراسم تشییع مردگان در دین زرتشتی نیز وظیفه¬ای به عهده دارند که به این اسطوره مربوط است. در اوستا، ییمه دو صفت اصلی دارد، یکی خشئته به معنی شاهوار و درخشان که امروزه نیز در جزو دوم نام¬های خورشید و جمشید می¬بینیم و دیگر هور درست به معنای خورشید دیدار و ییمه پسر ویونگهونت (زروان) است که نام او نیز با درخشیدن مربوط است؛ و اگر توجه کنیم حتی در ریگ ودا نیز یمه با خورشید مربوط است و او دهنده خورشید است. جالب توجه در این ارتباط شباهت¬های اوست، به خصوص در ایران، با ایزد مهر که خود ایزدی است با منشاً خورشیدی:
یمه (جمشید) دو پیام برنده دارد که هردو سگ اند. این دو سگ، پاسداران راه بهشت اند و مردگان را وا می دارند، تا بی آن که از راه به در روند، به انجمن پدران که در کنار یمه (جمشید) نشسته اند بپیوندند. این سگ-ها در مراسم تشییع مردگان در دین زرتشتی نیز وظیفه¬ای به عهده دارند که به این اسطوره مربوط است.
الف- در ریگ ودا آمده است که میتره (میثره/مهر) گرد آورنده مردم است و کشتکاران را با چشم¬هایی که بر هم نهاده می¬شود در می¬یابد و پنج قبیله مردمان فرمانبرداری او را می¬کنند.
در اساطیر ایرانی نیز جمشید طبقات چهارگانه مردم را متشکل می¬کند و گرد هم می¬آورد و مردم را پاسداری می¬کند.
ب- بنا به مهر یشت، بند پنج، مهر کاخی بر فراز کوه هرا (البرز) دارد، جایی که در آن نه شب هست و نه گرما، نه بیماری هست و نه مرگ.
جمشید نیز مطابق فرگرد دوم وندیداد "ور" یا کاخی می سازد و در پادشاهی او نیز تاریکی، سرما، گرما و بیماری و مرگ نیست.
پ- از مهریشت بر می¬آید که مهر نه تنها وظایفی در زمینه برکت بخشی به عهده دارد، بلکه ایزدی است جنگاور و نیز حامی پیمان¬ها و داور است. بدین گونه مهر وظیفه جنگاوری و مؤبدی، هر دو را به عهده دارد. در ریگ ودا سوریه (خورشید) نیز [نظیر مهر/ائیریامن] پریستار جهان خدایان ایزدی است. متقابلاً در شاهنامه در باره جمشید چنین آمده است: منم گفت با فره ایزدی / همم شهریاری و هم مؤبدی
جمشید در اوستا دارای سه فره یا فره¬ای با سه جلوه (سه سئوشیانت) است:" یکی از آنها که فره¬ی خدایی/مؤبدی است به ایزد مهر می¬رسد، فره¬ی شاهی به فریدون (کورش سوم) می¬پیوندد و فره¬ی پهلوانی و جنگاوری را گرشاسپ به دست می¬آورد (در باب سئوشیانتها تنها این یکی با این گفته مطابقت ندارد و به جایش گائوماته زرتشت/اوخشیت نمه= پروراننده نماز سئوشیانت دوم نشسته است).
ت- در مرکز آئین¬های دین مهر پرستی قربانی کردن گاو به دست مهر، قرار داشته است. از افسانه مشیه (مهر، خورشید) و مشیانه(مهریانه/ماه) که واریانت دیگر داستان جم (یمه=همزاد مذکر) و جمه (یمی= همزاد مرنث) است و از یسنا 32، بند 8 نیز بر می¬آید که جمشید به قربانی کردن گاو می¬پرداخته است. همچنین مهر دارای چراگاه¬های فراخ بوده است و جمشید دارنده رمه خوب که ارتباط هر دو آن¬ها را با گاو و گله داری را می¬رساند.
ث- در آغاز بهار خورشید یا مهر وارد برج بره می¬شود و در واقع تجدید سلطنت و قدرت در طبیعت می کند. در برابر، جشن نوروز جشن پیروزی و فرمانروایی کامل جمشید است که در آغاز بهار قرار دارد.
ج- ارتباط انسان با خورشید از سویی و ارتباط انسان با جم معرف ارتباط اینهمانی جم با خورشید است.3
بر این اساس دلیل اطلاق نام خدایگان خورشیدی آریائیان یعنی جمشید (مهر) بر روی تختگاه پاسارگاد هخامنشیان را به وضوح در می¬یابیم. حتی به نظر می¬رسد که پیدایی نام¬های کرمان و کرمانشاه (کرمانشان) را هم که در اصل ترکیبی از کر (سنگ) + مان (خانه)+ شان (جا) دارند، خانه¬های صخره¬ای خود را با پرستش ایزد خورشید یعنی مهر زاده صخره سنگی مربوط می¬ساخته¬اند. مردم این مناطق در عهد مادها، ساگارتیان (دارندگان خانه¬های سنگی) و ستروخاتیان (خانه سنگی¬ها) نامیده می¬شده¬اند، چون استرابون از پرستش آرس (بهرام/مهر) نزد مردم کرمان خبر داده و افزوده است که برایش خر و گور خر قربانی می¬کنند. همچنین در سمت کرمانشاهان و دیگر مناطق کردنشین سمت غرب ایران آثار باستانی و اخبار تاریخی گواه بارز میر/مهر /خورشید پرستی ایشان می باشد.
خانه¬های کندوان که در سنگ بریده شده¬اند
نمایی عمومی از خانه¬های میمند که در سنگ کنده شده اند
حمام میمند
مسجد میمند، این مسجد نیز در سنگ کنده شده است.
نمایی زیبا از خانه های میمند
نمایی دیگر از خانه های میمند
پیکره ای سنگی از یک عقاب از تمدن جیرفت یا شهداد
الهه ای مونث که در هیئت یک عقرب تصویر شده است. این پیکره ی سنگی از تمدن جیرفت یا شهداد برجای مانده است.