اجرای آئین تالو
پژوهش از حمیدرضا خزاعی
تالو
ایشتار الهه¬ی باران و باروری
در خراسان جنوبی و بطور کلی در جنوب خراسان عروسک باران را با نام تالو می¬شناسند. واژه¬ی تالو متشکل از (تال + اُو = تال + آب = تالاب ) است. «تالو» عروس بارانِ خشک¬ترین قسمت خراسان است. تالو را می¬توان عروس آب کویر نام نهاد.
قدیمی¬ترین تصویری که از ایشتار باقی¬مانده، (الهه¬ای که بسیار نزدیک به آناهیتاست. ) [مجسمه¬ی زنی است که با دو دست خود پستان¬هایش را می¬فشارد تا شیر از آن بیرون جهد، یکی از مجسمه¬های او در مقابر سنگی تلو در بین¬النهرین پیدا شده.
ایشتار زنی¬ست که خورشید لباس اوست، ماه در زیر پایش قرار دارد و تاجی از دوازده ستاره بر سر دارد. ]1
این مقبره¬سنگی که در بین¬النهرین قرار دارد و مجسمه الهه¬ی ایشتار در آن پیدا شده و نام تلو را برخود دارد آیا می¬تواند ارتباطی با مراسم تالو در خراسان و کرمان داشته باشد؟ تالو عروس باران است و ایشتار یا آناهیتا نیز الهه¬ی باران و باروری هستند. حال ببینیم این مراسم چگونه برگزار می¬شوند و چه ترانه¬های در آن برای الهه¬ی باران خوانده می¬شود و چه تفاوت¬هایی میان اجرای این مراسم در مناطق مختلف وجود دارد.
مراسم تالو در روستای افین شهرستان قاین:
در روستای افین شهرستان قاین، روستایی دیرینه، روستایی که باید قدمتی به¬بلندای تاریخ داشته باشد. افین مسجد جامعی نیمه ویرانه دارد که بازمانده از دوره¬ی سلجوقی است و مهمتر از آن کاریزی بسیار قدیمی به-نام «مانی» که هنوز جاری¬ست.
در روستای افین وقتی باران نمی¬بارد و سال خشک می¬شود. بچه¬های ده دوازده ساله جمع می-شوند. چوبی را به¬صورت ضربدری به هم می¬بندند، بر سر چوب شالی می¬بندند، کت پاره¬ای را بر چوب می-پوشانند و در کوچه¬ها به¬راه می¬افتند. به¬در هر خانه¬ای که رسیدند دسته جمعی می¬خوانند:
تالو متالو tâlu metâlu
تالوی ما تُشنه شده tâluye mâ tošna ave
آب غدیرش مایه âbe qadireš mâya
چوپو پنیرش مایه coppu panireš mâya
بزغاله شیرش مایه bozqâla ave mâya
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
بزغاله¬ها که مردن bozqâlehâ ke mordan
از بس که خاک خوردن az bas ke xâk xordan
گوساله¬ها که مردن qusâlehâ ke mordan
از بس که کاه خوردن az bas ke kâh xordan
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
ای بُز لنگِ لاله بر سر چاه مناله i boze lange lâlla bar sare câh menâla
از غم برف و ژاله az qame barfo zâla
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
ای پی کوه لاله¬زار i peye kuh lâle zâr
خیمه زده میر هزار xyma zada mire hazâr
برای بارون بهار barâye bârune bahâr
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
گاو کَله¬ی ملا رضا زانو زده رو به¬خدا
ave kaley molâ rezâ zânu zada ru be xodâ
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
گاو کَله¬ی ملا حسن زانو زده بالای کَتم
ave kaley molâ hasan zânu zada bâlây katam
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
گاو کَله¬ی ملا تقی زانو زده به¬مون راه
ave kaley molâ taqi zânu zada be mune râ
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
گندم به¬زیر خاکه gandom be zire xâka
از تُشنگی هلاکه az tošnegi halâka
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
صاحب خانه بر روی تالو آب می¬ریزد و هدیه¬ای به¬بچه¬ها می¬دهد.
مراسم تالو در رزق کلاته سلیمان بیرجند
مردم رزق کلاته سلیمان بیرجند در زمان¬هایی که باید باران ببارد و نمی¬بارد بر این باورند که چل افتاده. بچه¬ها تالو درست می¬کنند. بر تن چوبی لباس می¬پوشانند. جمجمه¬الاغی را پیدا می¬کنند. پیشانی¬ش را رنگ می¬کنند، در دهانش علف می¬گذارند و با کاغذ برایش گوش درست می¬کنند. جمجمه¬ی تزئین شده را به¬جای سر تالو می¬گذارند. و در کوچه¬ها به¬راه می¬افتند. زن¬ها داریه می¬زنند، هفت فاطمه می¬رقصند و بچه¬ها می-خوانند:
تالوی ما بارون داره tâluye mâ bârun dâra
دِ تگ مختارون داره de tage moxtârun dâra
سنگ پن من دِ جوال sange pan man de jevâl
هرچی داری زودتر بیار. Harci dâri zudtar biyâr
مردم روی آن¬ها آب می¬پاشند. هرکس چیزی به¬آن¬ها می¬دهد و پشت سر آن¬ها به راه می¬افتد. می¬روند تا لب آب، لب کُرقُند ( استخر آب ) . یک نفر با سنگ به کدوی خر می¬زند تا کدو در آب بیفتد. به¬محض افتادن کدو در آب همه می¬ریزند و آن¬قدر با سنگ به کدو می¬زنند تا نرم شود. به¬این ترتیب باور دارند که چل را شکسته¬اند و باران خواهد بارید. این آیین چند وجه مختلف دارد:
1- در این آیین عدد هفت که عدد مقدس آیین مهر است در کنار نام فاطمه که نامی مقدس برای ما مسلمانان است نشسته است
2- جمجمه¬ی الاغ برای سر تالو انتخاب شده است و در دهان جمجمه علف گذاشته می¬شود که بیانگر زنده بودن اوست. به محض رسیدن به آب با سنگ به جمجمه می¬زنند و جمجمه را در آب می¬اندازند، اما تالو در آب نمی¬افتد.
3- جشن و پایکوبی، دف زدن یک زن و رقصیدن هفت دختر
مراسم تالو در روستای کُرُه قاین
در روستای کُرُه قاین نیز در سال¬های خشک بچه¬ها تالو درست می¬کنند، به¬در خانه¬ها می¬روند و می¬خوانند:
اتالو متالو atâlu matâlu
کاشکه بباره بارو kâške bebâra bâru
بارون ما عمل داره bârune mâ amal dâra
بزهای ما جَمل داره bozhâye mâ jamal dâra جمل = دوقلو
ای نیمه پشت کَل¬کَلی i nima pošt gal gali
او نیمه پشت کَل¬کَلی u nima pošt gal gali
مِشَکِ سوزی می¬چری mešak sowzi miceri
نه شیر داشت و نه فِله na šir dâšto na fella
الهی که گرگش ببره elâhi ke gorgeš bebara
گندم به¬زیر خاکه gandom be zire xâka
از تشنگی هلاکه az tešnegi halaka
الله بته تو بارو allâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mazâru
مِشک سوز = میش سبز
زن صاحب خانه آب بر سر تالو می¬ریخت و می¬گفت: الهی همچین بارون بباره
و شیرینی چیزی به¬بچه¬ها می¬دادن
در این مراسم نیز چند نکته¬ی قابل تامل وجود دارد:
1- اصطلاح «گَل¬گَلی» که بسیار شبیه و نزدیک به «گل¬گلین و گَل¬گلینا» است و می¬تواند از یک ریشه و یک فرهنگ سرچشمه گرفته باشد و با یک¬دیگر در پیوند باشند.
2- بزهای ما جَمل داره خطاب مستقیم به اردویسور آناهیتاست که در سرزمین ما باروری در مطلوب¬ترین حالت خود قرار دارد
3- اجرای آئین چنانچه از جوانب کار مثل میش سبز، شیر و فله برمی¬آید باید خاص یک جامعه دامدار یا عشایر باشد. البته به گندم و تشنگی خاک نیز اشاره شده است.
مراسم تالو در روستای تقاب بیرجند:
در روستای تقاب بیرجند در سال¬های خشک. تلو درست می¬کردند، می¬رفتند در بیابان کله¬ی خری را پیدا می¬کردند. روی کله را نقش و نگار می¬کردند، گل و گل¬بانو، خال قرمز و سیاه، کله خر را به¬جای کله¬ی تالو می¬گذاشتند.
یک نفر تلو را برمی¬داشت و بقیه¬ی بچه¬ها پشت سرش راه می¬افتادند و می¬خواندند:
تَلو متلو tallow matalow
تلوی ما عمل دَره talowy mâ amal dara
بزهای ما جمل دَره bozhâye mâ jamal dara
خدا بارون کن xodâ bârun kon
بارون کن bârun kon
بر چوی چوپونون کن bar cuye cupunun kon
بر بیل اُو دَرون کن bar bile ow darun kon
بر گز گورونو کن bar gaze gowrunu kon
صاحب خانه به¬جای هدیه یک بغل هیزم می¬داد. هیزم¬ها جمع می¬کردند و در پایان مراسم در سر یک چهار کوچه هیزم¬ها را روی هم می¬ریختند و در می¬دادند و کله¬ای که گل و گل¬بانو کرده بودند را در میان آتش می¬انداختند تا بسوزد و خاکستر شود. بچه¬ها به¬دور آتش می¬گشتند. خاکسترها جمع نمی¬شدند، می-گذاشتند بماند تا باران آن را بشورد. باران هم می¬شد و خاکسترها را می¬شست و با خودش می¬برد. گاه آن¬قدر باران می¬بارید که سیل می¬شد.
مراسم تالو در شهر بیرجند:
در شهر بیرجند نیز در سال¬های بی¬باران مراسم اتلو atalow برگزار می¬شد. عروسکی به اسم اتلو ساخته و در کوچه¬ها به راه می¬افتادند به در خانه¬ها می¬رفتند و دسته جمعی می¬خواندند:
اتلو متلو atalow matalow
تلوی ما تشنه شده talowye mâ tošna šoda
آب قدیرش میه owe qadireš maya
شمشیر شیرش میه šamšir šireš maya
ای خدا بارو کن ey xodâ bâru kon
بارون اوشالو کن bârune owšâlu kon
بر چوی چوپونو کن bar cuye cupunu kon
بر بیل دهقونو کن bar bile dehqunu kon
صاحب خانه از بالای سر در بر روی آن¬ها آب می¬ریخت و سپس مقداری نخود یا خرما یا گندم یا آرد یا روغن به¬آن¬ها می¬داد. بعد از رفتن به تمام خانه¬ها در یک جا جمع شده و با مواد جمع شده غلور می¬پختند و بین مردم قسمت می¬کردند.
در بیرجند علاوه بر ترانه ی فوق، ترانه¬ای دیگر برای عروس باران می¬خوانند که چنین است:
[اتلّو و متلّو . . . Atallow vo matallow . . .
اي خدا برو كُ Ey xodâ baru ko
بروي اوشلو كُ Baruye owšelu ko
تلوي ما تشنه شده Taloye mâ tošna šoda
ور كوه ور پشته شده Ver kuho ver pušta šoda
آب غديرش مهيه Abe qadireš maya
چُمچهي شيرش مهيه Comcaye šireš maya
گندم د زير خاكه Gandom de zire xâka
از تُشنگي هلاكه Az tošnegi halâka
اي خدا بَرو كُ Ey xodâ baru ko
بروي اُو شلو كُ Baruye ow šelu ko
ور چوي چوپّونو كُ Ver cuye coppunu ko
چوپّون پنير مهيه Coppu panir maya
نون پطير مهيه Nune patir maya
بَرش ميايه گِل مِشو Bareš miaya gel mešu
گندو دَرو بيدل مشو Gandom daru bidel mašu
يارب بده تو برو Yârab bede to baru
به حق شاه مردو Be haqe šâhe mardu ]2
مراسم تالو در روستای اسفشاد:
در روستای اسفشاد قاین در گرده¬های عید نوروز که فصل بارندگی¬ست اگر بارانی نمی¬بارید یا کم می-بارید اتالو درست می¬کردند علم سیاهی برمی¬داشتند و رویشان را با ته¬دیگ سیاه می¬کردند و در کوچه¬ها به راه
می¬افتادند و می¬خواندند:
اتالو، متالو atâlu matâlu
کاشکه بباره بارو kâške bebâra bâru
ای سر پُشته گَل¬گَلی i sare pošta gal gali
او سر پشته گَل¬گَلی u sare pošta gal gali
مِشَک سوزی می¬چری mešak sowzi miceri
نه شیر خوردم نه فَله na šir xordom na fella
اِشکم تور گرگ وا کنه eškame tor gorg vâ kona
سنگ پن من دِجوال sange pan man de jevâl
زود حق مار بیار zod haqe mâr biyâr
آرد جمع می¬کردند نون می¬پختند و بارش می¬شد. در این آیین نیز دوباره اصطلاح «گل¬گَلی» تکرار شده است
مراسم تالو در ده سلم نهبندان:
در ده سلم نهبندان تلو درست می¬کنند. بچه¬ها پشت سر تلو به¬راه می¬افتند و می¬خوانند:
هی تالو، هی تالو hey tâlu hey tâlu
هی بارو، هی بارو hey bâru hey bâru
برشاخ قوچو بارو bar šâxe qucu bâru
بر نمد چوپو بارو bar namade cupu bâru
گندما وَزِرِ خاکه gandomâ va zere xâka
مثل برنج پاکه mesle berenge pâka
گندم سرخ لاله gandome sorxe lâla
و زِر خاک مناله va zere xâk menâla
خواجه خدا بارو بده xâje xodâ bâru bede
باروی بی¬پایو بده bâruye bipâyo bede
با چوب به در خانه¬ها می¬زنند. صاحب خانه ظرفی آب روی تالو و بچه¬ها می¬ریزد و چیزی به¬آن¬ها می¬داد. با آردهای جمع شده نان می¬پختند و بین اهالی قسمت می¬کردند.
مراسم تالو در روستای سیوجان:
در روستای سیوجان از توابع شهرستان بیرجند نیز در سال¬های خشک یا سال¬هایی که باران دیر کرده بچه¬ها تالو درست می¬کنند در کوچه¬ها به¬حرکت درمی¬آیند، به¬در خانه¬ها می¬روند و می¬خوانند:
تلو متلو talu matalu
تلوی ما توشنه شده taluye mâ tušna šoda
بر سر کوه کشته شده bar sare ku košta šoda
ای نیمه کوه اَو i nima ku ow
او نیمه کوه جَلَه u nima ku jala
او نیمه کوه غَر¬غَر بزغاله u nima ku qar qare bozqâla
به در هر خانه که می¬رفتند یک تاس آب بر تلو می¬پاشیدند و به بچه¬ها هم شیرینی گردویی چیزی می-دادند.
مراسم تالو در اسد آباد درمیان:
در اسد آباد درمیان برای تلو می¬خوانند:
تلو متلو talow matalow
تلوی ما روغن میه talowye mâ rowqam maya
روغن ته¬دیگی میه rowqan tadigi maya
آهو دِسر سنگه âhu de sare sanga
دِ قُله¬ی تُفنگه de qolaye tofanga
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
از حرمت مزارون az hormate mazârun
گندم دِ زیر خاکه gandom de zire xâka
از تشنگی هلاکه az tešnegi halâka
مراسم تالو در بسطاق فردوس:
وقتی تا اسفند ماه در بسطاق باران نبارد مردم بی¬طاقت می¬شوند، هی به¬آسمان نگاه می¬کنند و هی در دل دعا می¬کنند که باران ببارد و نمی¬بارد. در این حال عده¬ای از جوان¬ها و نوجوان¬ها تالو درست می¬کنند، لباس-های کهنه به چوبی می¬پیچند یکی از آن¬ها تالو را برمی¬دارد و جلو می¬افتد و بقیه پشت سرش. به¬درخانه¬ها می¬روند و می¬خوانند:
تالو متالو tâlu metâlu
تالوی ما جی¬جی مایه tâluye mâ jiji mâya
بره¬ی سر قوچی مایه bareye ser quci mâya
گل¬های سرخ لاله golhâye sorxe lâla
دِ زیر خاک مناله de zire xâk menâla
الله بِته تو بارون allâ bête to bârun
به حرمت مزارون be hormate mazârun
سنگ پن من در جوال sange pan man de javâl
قبضه¬ی تالورِ بیار qabzaye tâlure biyâr
مردم روی تالو آب می¬ریزند و آرد، پول ، روغن و هرچه داشته باشند بی¬دریغ می¬دهند. وقتی همه¬ی آبادی را گشتند و همه کمک کردند، روز دیگر آش خیرات می¬پزند و گاه آن¬قدر پول جمع می¬شود که گوسفندی می¬خرند. آشی که پختند به در همه¬ی خانه¬ها می¬برند و می¬گویند دعا کنید که باران ببارد.
مراسم تالو در روستای چنشت بیرجند:
در روستای چنشت بیرجند. پارچه¬ای را بر سر چوب می¬بستند و پنجه¬ای بر سر آن می¬گذاشتند و بعد از غروب و نماز عشا و مغرب به در خانه¬ها می¬رفتند و می¬خواندند:
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق این مزارون be haqe in mazârun
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق دیمه کارون be haqe deyme kârun
بزغاله¬کا شیر مایه bozqâlekâ šir mâya
چوپانا پنیر مایه copunâ panir mâya
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق این مزارون be haqe in mazârun
تلو تو بارون کن tallow to bârun kon
بر چوی چوپانون کن bar cuye cupunun kon
بر بیل دهقونون کن. Bar bile dehqunun kon
جلو در هر خانه صاحب خانه ظرفی آب به آسمان می¬پاشید که مثل باران بر سر تلو خوان¬ها فرو بریزد و سپس یک بشقاب گندم یا به آن¬ها می¬داد. معمولا با گندم¬های جمع شده غلور می¬پختند.
مراسم تالو در روستای خور بیرجند:
یک شال بر سر چوب می¬بستند تلو درست می¬کنند و در کوچه¬ها می¬گردانند. بچه¬ها در پشت سر تلو حرکت می¬کنند و دسته جمعی می¬خوانند:
تالو متالو / تالوی ما توشنه شده
ورکوی ور پشته شده / ای خدا بارون کن
بارون اُوشالو کن / ور گز گورونو کن
ور بیل دهقونو کن / ور چوی چوپونو کن
ای خدا بارو کو / بارون اُوشالو کن
ور ده ما قونو کن /
تالو متالو / گندم د زیر خاکه
مثل برینج پاکه / از تشنگی هلاکه
به در خانه¬ها می¬روند. مردم به¬آن¬ها آرد می¬دهند. آردها را در پایان مراسم تلو گردانی خمیر می¬کنند و داخل خمیر یک ریگ می¬گذارند و نان را در یک تنور رو به قبله می¬پزند. نان را میان شرکت کنندگان در مراسم قسمت می¬کنند. ریگ در لقمه¬ی هرکس پیدا شد همه بر سرش می¬ریزند و او را کتک می¬زنند تا یک نفر ضامن او شود و بگوید تا چند روز دیگر باران خواهد بارید و معمولا هم باران می¬بارید.
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق این مزارون be haqe in mazârun
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق دیمه کارون be haqe deyme kârun
بزغاله¬کا شیر مایه bozqâlekâ šir mâya
چوپانا پنیر مایه copunâ panir mâya
الله بته تو بارون allâ bête to bârun
به¬حق این مزارون be haqe in mazârun
تلو تو بارون کن tallow to bârun kon
بر چوی چوپانو کن bar cuye cupâno kon
بر بیل دهقونو کن. Bar bile dehquno kon
مراسم تالو در روستای فورگ بیرجند:
تلو متلو tallow metalow
تَلوی ما توشنه شده talowy mâ tušna šoda
آب قریب روشنه شده owe qarib rušna šoda
تَلوی ما جی¬جی میه talowy mâ jiji maya
پُختوک شلغمی میه poxtuke šelqami maya
یا رب بته تو بارون yâ rab bête to bârun
از برکت مزارون az barkate mazârun
آهو دِ سر سنگه âhu de sare sanga
از توشنگی مِلنگه az tušnegi melanga
یا رب بته تو بارون yâ rab bête to bârun
از برکت مزارون az barkate mazârun
آهو علف ندیده âhu alaf nadida
خاشه¬ی خشک چریده xâšey xošk carida
یا رب بته تو بارون yâ rab bête to bârun
از برکت مزارون az barkate mazârun
صاحب خانه بر روی تالو آب می¬ریزد. بچه¬ها قبل از آوردن هدیه شعرهایی می¬خوانند تا صاحب خانه را بر سر شوق بیاورند.
ای سرا از کیه که رو وِر باده i sarâ az keya ke ru ver bâda
چند پسر داره که نوداماده cand pesar dâra ke now dâmâda
ای سرا از کیه که خِش¬خِش مکنه i serâ az kiya ke xeš xeš mokona
بشقابِ کشمش مکنه bošqabe kešmeš mokona
یا رب بته تو بارون yâ rab bête to bârun
از برکت مزارون az barkate mazârun
کله¬ی خری را مثل عروس سرخاب سفیداب می¬کردند و دهل سرنا کله را می¬بردند تا به سر چاهی می-رسیدند که دهانه¬ی آن باز باشد. سر خر را در چاه می¬انداختند و رویش سنگ می¬ریختند.
مراسم تالو در ماژان:
در ماژان جمجمه¬ی الاغ را زینت می¬کنند برایش چشم و ابروی سیاه می¬کشند، گونه¬هایش را سرخ می¬کنند و در آبادی دور می¬چرخند و تالو می¬خوانند و از مردم هیزم می¬گیرند. نزدیک به¬آب آتش می¬افروزند و جمجمه زینت یافته را در آتش می¬اندازند. جمجمه به¬وقت سوختن اگر ترقی صدا کرد باور دارند که باران خواهد بارید. وقتی آتش فرو نشست بر آتش آب می¬پاشند و با پا به جمجمه می¬زنند تا جمجمه سوخته در آب بیفتد و آب بر خاکسترها پاشیده شود.
هی تالو بارو کن hey tâlu bâru kon
بارون اُوشالو کن bârune owšâlu kon
بر شاخ گوسفندا کن bar šâxe gusfandu kon
قوچون ما تشنه شدن qucune mâ tešna šodan
ورکوه و ور پشته شدن var kuho var pošta šodan
دختر بلوچ سرمسته doxtar baluc sar masta
کله¬ی مار بشکسته kalaye mâr beškasta
مرحم کرده وَربسته marham kerda var basta
ای نیمه کوه هو لاله زار ey nima ku how lâle zâr
او نیمه کوه هو لاله زار u nima ku how lâle zâr
خیمه زده میر هزار xeyma zada mire hazâr
هرچه داری در جوال harce dâri dar javâl
برو تندی بیار boro tondi biyâr
مراسم تالو در جنت آباد سربیشه:
در جنت آباد سربیشه در پایان آبان ماه در سال¬های خشک که هنوز بارانی نباریده است اتالو درست می¬کنند و نوجوانان و زنان در کوچه¬ها به راه می¬افتند و می¬خوانند:
[ اتالو بارو داره attalo bâru dara
بارون بی¬پایو داره bârun bipâuo dâra
اتالو عمل داره attalo amal dâra
بزهای ما جمل داره bozhay mâ jamal dâra
بزهای سرخ لالگی bozhâye sorxe lâlegi
همه مردن از تشنگی hame mordan az tešnegi
آی بارون، آی بارون ây bârun ây bârun
بسته بباره بارون besta bebâre bârun
تا سیر شون مالدارون tâ sir ševan mâldârun
تا کور شه گندم دارون tâ kur ša gandom dârun
پوستین تر شلیته شد pustine tar šelite šod
کوکای پوستین کنده شدkukâye pustin kenda šod
نشته بودم می¬دوختم nešta budom miduxtom
از غم بارون سوختم az qame bârun suxtom
آی بارون آی بارون ây bârun ây bârun
بسته بباره بارون besta bebâre bârun
تا سیر شون مالدارون tâ sir ševan mâldârun
تا کور شه گندم دارون tâ kur ša gandom dârun
کسانی که در خانه هستند با رسیدن دسته چیزهایی مانند آرد و روغن به¬آن¬ها می¬دهند و روی اتالو آب می¬پاشند. با آردهای جمع شده کماجی می¬پزند و آن را از بالای چادر عشایری می¬غلتانند. اگر نان به¬پشت افتاد باران خواهد امد و اگر به رو بیفتد باران نخواهد بارید.]3
مراسم تالو در نازدشت سربیشه:
در ناز دشت سربیشه در سال¬های خشک گوسفند داران ناز دشت مترسکی به¬نام تالو می¬ساختند. مندیلی بر سر تالو می¬گذاشتند. رنان و کودکان و نوجوانان به دنبال تالو راه می¬افتادند و می¬خواندند:
[ صد میش داره، صد برهsad miš dara sad bera
صدتا دگرَم مِخره sad tâ degaram mexera
ور گود پایین مِچره ver gowde pâyin mecera
زن اوهه خرده¬گر zane uha xordegara
پسر اوهه جرونده¬گر pesare uha jarundegara
تالوی ما جی¬جی دَره tâlowye mâ jiji dara
روغن ته¬دگی دَره roqane ta degi dara
غروت ته¬شولگی دَره qorute ta šulegi dara
ای بارون ey bârun
کاشکی بباری بارون kaški bebâri bârun
بارونکا جِرمَجِر bârunaka jero majer
کنده شده دست حجر kande šode daste hajer
گندم دِ زیر خاکه gandom de zire xâka
سینه سالار چاکه siney sâlâr câka
ای بارون ey bârun
کاشکی بباری بارون kâški bebâri bârun
بارون چه تند و تیزه bârun ce tondo tiza
چه رود تلخ اوه ce rude talxe owva
هنگام عبور از جلو چادرها به¬رویشان آب می¬پاشیدند و به¬آن¬ها آرد و روغن می¬دادند . با آرد و روغن فطیر چنگمال می¬پختند و میان مردم قسمت می¬کردند.]4
علاوه بر خراسان در استان کرمان نیز مراسم تالو برگزار می¬شود.
مراسم تالو در سیریز استان کرمان:
در سی¬ریز استان کرمان وقتی باران نمی¬بارد و مزارع تشنه مانده¬اند [ چند نفر لباس زنانه می¬پوشند و نقش تالو را بازی می¬کنند. تالو علاوه بر لباس زنانه تعدادی زنگوله نیز به خود آویزان می¬کرد که موقع حرکت
زنگوله¬ها صدا می¬دادند. همراهان که پشت سر تالو حرکت می¬کردند، همراه با تالو دسته جمعی می¬خواندند:
تالو متالو وقت گل شفتالو /
تالوی ما خَزو می¬کرد / دنیا را زیر اِو می¬کرد
تالوی ما اِوْش بدن / خرجی سال نِـوْ ش بدن
یک من جو داشتم / پشت تـِلی کاشتم
ای خدا بارون بده / بارون بی پایون بده
تالو متالو وقت گل شفتالو
بر در هر خانه برحسب نوع کسب کار، جایگاه اجتماعی و . . . شعری خاص خوانده می¬شد. فی¬المثل بر در خانه¬ی اول این شعررا می¬خواندند:
تالوی ما غصه¬ش مده / گوشت بزه بوسه¬ش مده
تالو متالو وقت گل شفتالو
درخانه دومی را می¬زدند و این شعر را می¬خواندند:
این خونه را پر روزه / صاحب خونه مخمل دوزه
تالو متالووقت گل شفتالو
در خانه سومی را می¬زنند و این شعر را می¬خواندند:
این خونه اوباد ِ/ صاحب خونه نودوماد ِ
تالو متالو وقت گل شفتالو
تالو بر در هر خانه¬ای که می¬رفت و شعر می¬خواند به اوچیزهایی مثل آرد ، جو و ... می¬دادند؛ و آب روی سرش می¬ریختند.
گاه با آردهای جمع شده آش می¬پختند و گاه نان. در هر دو حال میان آش یا میان نان مهره¬ی سبزی می-گذاشتند. آش رادر ظرف¬ها می¬ریختند و مهره¬ی سبز در کاسه هر کسی پیدا می¬شد بر سرش می¬ریختند و کتکش می¬زدند.
یک نفر بزرگتر ضامن او می¬شد و سه روز مهلت می¬گرفت که باران ببارد. اگر ظرف سه روز باران نمی-بارید دوباره او را می¬گرفتند و کتکش می¬زدند تا بزرگتری ضامن شود و چند روز مهلت بگیرد و این عمل آنقدر تکرار می¬شد تا باران ببارد. ]5
نقش گل شفتالو در اجرای مراسم تالو:
این گل شفتالو چه ارتباطی با تالو دارد. چرا هیچ اثری از آن در مراسم تالو خراسان وجود ندارد؟ شفتالو را اگر تجزیه کنیم (شف + تالو ) و شف در لغت به معنی شب است.
این مراسم در مناطق کرمان در آغاز شب و در شب انجام می¬شود و حتما با الهه¬ی ماه در ارتباط است و همانطور که در درفش شهداد نیز ملاحظه می¬شود ماه و الهه¬ی ماه در آن حضوری پررنگ دارند. گل شفتالو پس می¬تواند گل + شب + عروس باران باشد. بازهم به اجرای این آیین در مناطق مختلف توجه کنید.
مراسم تالو در کوهبنان کرمان:
در کوهبنان کرمان در سال¬هايي كه باران نمی¬بارید. [ مترسكي ميساختند و كلاهي بر سرش ميگذاشتند و چند زنگ به¬دست¬هايش ميبستند و در كوچه¬ها راه ميافتادند.
و با خواندن ترانه تالو از صاحبخانه حبوبات و آرد جهت پختن آش طلب ميكردند. پس از طبخ آش آن را بين اهالي محله پخش ميكردند و باور داشتند بعد از مراسم باران خواهد بارید. ترانه تالو در کوهبنان این-گونه بود:
تالو تالو متالو / وقت گل شفتالو
تالوي ما هي يِو كرد / دنيا رو زير و رِو كرد
يه من كرو داشتم / پشت تلو كاشتم
بارش بيا اِوش كنم / خرجي سال نِوش كنم]6
مراسم تالو در زرند کرمان:
[در زمان¬های قدیم در شهرستان زرند وقت خشکسالی عروسکی می¬ساختند به نام "تالو" عروسک را به دست می گرفتند و در محله های مختلف شهر می گرداندند واین شعر را می خواندند :
تالو متالو / وقت گل شفتالو
تالوی ما اُهو(آهو) داره / صحرا رو به زیر اُو(آب) داره
به در خانه¬ها می¬رفتند و از هر خانه مقداری آرد می¬گرفتند با آردهای جمع شده نان می¬پختند. قبل از پختن نان، داخل خمیر مهره¬ی سبزی می¬گذاشتند. نان¬های پخته شده بین گردانندگان مراسم تقسیم می¬شد. کسی که نان مهره¬دار نصیبش می¬شد، به او سه روز مهلت می¬دادند تا دعا کند باران ببارد. اگر دراین مدت باران می¬بارید که شکر می¬کردند. و اگر نمی¬بارید او را می¬زدند تا کسی ضامن او شود و چند روزی مهلت بگیرد. این عمل آنقدر تکرار می¬شد تا باران ببارد.]7
[ تالو متالو / تالو متالو وقت گل شفتالو
تالوی ما هو داره / دنیا را زیر اَو داره
در روستاهای زرند کرمان، در سال¬های خشک آیین تالو برگزار می¬شود. تالو عروسک یا مترسکی¬ست که زنگوله¬ای در گردنش می¬اندازند، کلاه مخروطی شکلی بر سرش می¬گذارند. شال . طیلسان . قبا. عبا و تنبان گشاد بر او می¬پوشانند. کفش یا گیوه به پایش می¬کنند و او را بر سر چوبی نصب می¬کنند.
در زمستان¬هایی که باران و برف نمی¬بارد و به¬قولی آسمان کره انداز شده، در یک شب تاریک زمستانی در اطراف خانه ها بگردانند و به هر خانه که می¬رسند با اشعاری که می¬خوانند از صاحب خانه طلب آرد می¬کنند و صاحب خانه آرد را در همیان گروه تالو می ریزد. در پایان کار که همیان¬ها که پر از آرد گندم شد، به منزل پیرترین و فقیرترین زن محله روستا می¬روند. پیرزن آردها را خمیر می¬کند و مهره¬ی سبزی را داخل یکی از چونه¬های خمیر می¬گذارد. بعد از پختن، نان¬ها را بین افراد گروه تقسیم می¬کند. به هریک از اعضاء یک قرص نان می¬دهد تا بخورند. در هنگام خوردن نان، مهره در نان هرکس پیدا شد آن شخص مجرم است و باید مجازات شود . سه روز به او مهلت می¬دهند اگر باران آمد جرم او بخشیده می¬شود ولی اگر باران نیامد او را می آورند در وسط روستا به درخت چنار می¬بندند و آنقدر کتک می¬زنند تا بی¬حال شود. اگر بازهم باران نیامد این عمل را تکرار می¬کنند تا باران بیاید.]8
مراسم تالو در دستجرد بیارجمند شاهرود:
در دستجرد بیارجمند شاهرود، در زمانی که باران نمی¬بارد، مردم مراسمی را اجرا می¬کنند که بی¬شباهت به مراسم تالو در خراسان و کرمان دارد و آن را با نام تلانگ می¬شناسند.
[کودکان و نوجوانان دو چوب را به¬شکل صلیب بر هم می¬بندند و بر چوب لباس می¬پوشانند. به این آدمک تلانک می¬گویند. یکی از بچه¬ها تلانک را برمی¬دارد و بقیه به دنبالش راه می¬افتند و می¬خوانند:
آی تلانک بارون کو، بارون کو
ور چوی چوپانو کو
ور بیل دهقانون کو
به در خانه¬ها می¬روند. مردم به¬آن¬ها نقل و نبات می¬دهند. ]9
محدوده¬ی جغرافیایی اجرای آئین تلو
الهه ی ایشتار
یافته ها:
1- در جنوب خراسان عروسک باران را با نام تالو، اتالو و تلو می¬شناسند. واژه¬ی تالو متشکل از (تال + اُو = تال + آب = تالاب ) است. «تالو» عروس بارانِ خشک¬ترین قسمت خراسان است. تالو را می¬توان عروس آب کویر نام نهاد.
2- قدیمی¬ترین تصویری که از ایشتار باقی¬مانده، (الهه¬ای که بسیار نزدیک به آناهیتاست. ) [مجسمه¬ی زنی است که با دو دست خود پستان¬هایش را می¬فشارد تا شیر از آن بیرون جهد، یکی از مجسمه¬های او در مقابر سنگی تلو در بین¬النهرین پیدا شده. وی زنی¬ست که خورشید لباس اوست، ماه در زیر پایش قرار دارد و تاجی از دوازده ستاره بر سر دارد. آیا میان تلو در بین¬النهرین و تلو در خراسان ارتباطی وجود دارد. به¬نظر می¬رسد که آن تلو بی¬ارتباط با ایشتار نباشد و ایشتار الهه¬ای است که تقریبا شبیه به آناهیتاست اما با اندکی تفاوت.
3- علاوه بر خراسان در استان کرمان نیز مراسم تالو برگزار می¬شود.
4- تالو عبارت از چوبی¬ست که به¬صورت ضربدری به¬هم بسته¬اند و بر آن لباس پوشانده¬اند.
5- در پاره¬ای از مناطق جمجمه¬الاغی را به¬جای سر تالو می¬گذارند. معمولا پیشانی¬ جمجمه را رنگ می¬کنند، گاه در دهانش علف می¬گذارند و با کاغذ برایش گوش درست می¬کنند.
6- جمجمه¬ی الاغ در پایان مراسم یا در آب انداخته می¬شود . یا با ضربات سنگ خرد می¬شود و خرده¬های استخوان در آب ریخته می¬شود یا آن را می¬سوزانند و خاکسترش را در آب می¬ریزند.
7- در مناطق کرمان به گردن تالو زنگوله¬ای آویزان می¬کنند.
8- در بیشتر ترانه¬های که در مناطق مختلف کرمان برای تالو خوانده می¬شود به گل شفتالو اشاره می¬شود. این گل شفتالو چه ارتباطی با تالو دارد. چرا هیچ اثری از آن در مراسم تالو خراسان وجود ندارد؟ گل شفتالو را اگر تجزیه کنیم (گل + شف + تالو ) و شف در لغت به معنی شب است. این مراسم در مناطق کرمان در آغاز شب و در شب انجام می¬شود و حتما با الهه¬ی ماه در ارتباط است و همانطور که در درفش شهداد نیز ملاحظه می¬شود ماه و الهه¬ی ماه در آن حضوری پررنگ دارند. گل شفتالو پس می¬تواند گل + شب + عروس باران باشد.
9- در بسیاری از مناطق خراسان در میان اشعاری که برای تالو می¬خوانند، اصطلاح «گَل¬گَلی» وجود دارد که بسیار شبیه و نزدیک به «گل¬گلین و گَل¬گلینا» در مناطق بوشهر است و می¬تواند از یک ریشه و یک فرهنگ سرچشمه گرفته باشد و با یک¬دیگر در پیوند باشند.
منابع:
1- خاتون خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 197
2- عقاید و رسوم عامه مردم خراسان / ابراهیم شکور زاده / چاپ اول 1346 / انتشارات بنیاد فرهنگ / ص 372
3- فصل¬نامه تحقیقات جغرافیایی / آیین¬های باران خواهی / شماره 55-54 / ص 190
4- همان ماخذ
5- به¬نقل از نادعلی فلاح برگرفته از سایت: http://n-fallah.blogfa.com
6- برگرفته از سایت: http://www.kouhbanan.com
7- به نقل از مهرداد حداد برگرفته از سایت: www.afankerman.blogfa.com
8- به نقل از عبدالرسول میرزائی برگرفته از سایت: http://abdolr.blogfa.com
9- فصل نامه تحقیقات جغرافیایی / شماره 55-54 / ص 189