گزیده ای از اشعار عمران صلاحی
به انتخاب حمیدرضا خزاعی
الهامات
خاتون در دايره موج می زنی
گسترده می شوی
روی حباب هاي آه پريان
زير قطره هاي آواز پرندگان
كنار چراغ هاي عاشقان
دايره در دايره موج مي زني
فرا مي گيري
جزيره ها را مرجان ها را
دريچه ها را دالان ها را
ستاره ها را باران ها را
مي گردي
پاورچين پاورچين
مي چرخي
چين در چين
دايره در دايره موج مي زني
و سرانجام
در آرامشي زلال
دامن بر مي چيني
2
ناگاه در بزرگ
پشت سرم بسته شد
من ماندم و دريايي بزرگ
كه آب هايش نيمي شور بود و نيمي شيرين
قايقي دارم و بادباني گشوده
در گذرگاه بادهايي
كه گاهي قهقهه است
گاهي هق هق
نغمه
نغمه اي پر شور
كه نمي تواند بنشيند
برسيمي گسسته
و نمي تواند بنوازدش
سازي فرسوده
نانواخته سازي
كه بر سيمش گره مي افكند
نغمه اي ناموزون
سيمي كشيده بر سازي كوك
نغمه اي مي طلبد شور انگيز.
روی شوق
طره ی آب ها پريشان است
روی پيشانيم
پاي من، روي شوق، روي جنون
- كف زنان، چرخ مي زنم
- نغمه خوان – آستين مي افشانم
همه جا آبي ست،