جمجمه الاغ و نقش آن در باران خواهی
پژوهش از حمیدرضا خزاعی
جمجمه ی الاغ و نقش آن در باران خواهی:
استرابو تاریخ نویس و جغرافیا شناس یونانی قرن اول پیش از میلاد، از پرستش آرس (بهرام/مهر) نزد مردم کرمان خبر داده و افزوده است که برای ایزد مهر، خر و گور خر قربانی می¬کنند.
میان قربانی کردن خر و گورخر در نزد این مردمان و استفاده از جمجمه¬ی الاغ در مراسم باران خواهی مردمان خراسان و کرمان حتما ارتباطی وجود دارد. باید توجه داشت که تا دو سه دهه قبل در سطح خراسان گوشت گاو در جیره¬ی غذایی مردمان خراسان وجود نداشت مگر خانواده¬های تهیدست و هرچه از زمان حال دورتر شویم مسلما این وضعیت پررنگ¬تر خواهد شد و مسلما به زمانی خواهیم رسید که اصولا گاو کشتار نمی¬شده و از نرگاوها برای شخم زمین و ماده گاوها برای استفاده از شیر آن¬ها و زادآوری استفاده می¬شده است. بنابراین استفاده از خر و گورخر برای قربانی کردن امری منطقی در دوره¬های دور به¬نظر می¬رسد
دکتر مهرداد بهار در همین راستا در کتاب از اسطوره تا تاریخ خود می¬گوید: قوم هند و ایرانی وجود داشت که یک بخشش می¬رود به¬هند، می¬شوند هندی¬ها، یک بخش می¬آیند به ایران، ایرانی¬ها را تشکیل می-دهند. این هند و ایرانی¬ها، گاو برایشان مقدّس بود، گاو را نمی¬کشتند و گوشتش را نمی¬خوردند چنان که در هند هنوز هم گوشت گاو نمی¬خورند. در ایران هم ما تا گدا گُشنه نشدیم گوشت گاو نمی¬خوردیم، ما بچه که بودیم تو خانواده¬ی ما و هیچ خانه¬ی ایرانی گوشت گاو خورده نمی¬شد، مردم گوشت گوسفند می¬خوردند، این گوشت گاو خوردن، تحول عجیبی است. هنوز هم خیلی¬ها در ایران گوشت گاو نمی¬خورند. به¬هرحال آریایی¬ها گوشت گاو نمی¬خوردند و گاو را قربانی نمی¬کردند. دین زردشت مخالف خوردن گوشت گاو و قربانی کردن گاو بوده1
و ما فرزندان همان پدران و مادران هستیم. ورود جمجمه خر به مراسم باران خواهی شاید یادآور همان قربانی¬های گذشته باشد. در آئین¬های باران خواهی در خراسان، تنها حضور جمجمه¬ی خالی نیست. معمولا جمجمه را بزک می¬کردند و بزک جمجمه توسط زنان و پیرزنان انجام می¬شد. برای ورود به¬مطلب کار را از روستایی آغاز می¬کنیم که آئین¬های چندگانه¬ای دارند و در اکثر این آئین¬ها جمجمه¬ی الاغ و بطورکلی استخوان نقش دارند.
تندیس الاغ بازمانده از تمدن سومر
روستای زهان
در روستای زهان از توابع شهرستان قاین است. این روستا از سه روستای چسبیده به هم تشکیل شده و سابقه¬ای نسبتا دیرینه دارد. زهان جمع زِه است که با توجه به قرارگیری آن در درون دره و وجود چشمه¬های متعدد دلیل نامگذاری آن کاملا گویا و مشخص است.
در این روستا در سال¬های کم باران یا بی¬باران رسم¬ها و سنت¬های مختلفی وجود داشته که مردم با اجرای آن¬ها سعی می¬کردند آسمان را بر سر مهر بیاورند .
الف : دعای باران
مردم برای اجرای این مراسم ، پنجشنبه و جمعه را به صورت عمومی روزه می¬گرفتند و سپس دسته جمعی به سمت پشته¬ی فرزک می¬رفته¬اند. مردم به وقت رفتن، لباس خود را پشت و رو یا سر به ته به تن کرده و برای خواندن دعا می¬رفته¬اند. پشت و رو پوشیدن یا سر به ته پوشیدن لباس در واقع بیانگر شرمندگی، اعتراف به خطا و طلب بخشایش است ( در پاره¬ای از مناطق علاوه بر پشت و رو پوشیدن لباس، صورت خود را نیز سیاه می¬کرده¬اند. )
ب: استفاده از جمجمه ی الاغ
جمجمه ی الاغی را بر سر چوب می¬کردند و آن را در یک بلندی قرار می¬دادند. در اجرای این آیین نکته¬ی مهمی نهفته است. جمجمه¬ی الاغ به روشنی دارای کارکردی است که به نظر می¬رسد وظیفه¬ی این کارکرد، دور کردن ارواح شریره و اهریمنی از روستا را برعهده دارد. بر سر چوب کردن جمجمه¬ی الاغ نوعی نشانه، علامت یا بیدق است که مردمان آبادی می¬خواهند خود را وابسته به آن و در سایه¬ی آن قرار دهند .
ج: هفت جمجمه
هفت جمجمه¬ی الاغ را طی مراسمی خاص به بیابان می¬بردند. در بیابان آتش می¬افروختند و جمجمه¬ها را به میان آتش می¬انداختند تا بسوزند و خاکستر شوند. خاکسترها جمع آوری و در آب روان ریخته می¬شد.
د: خراب کردن لانه کلاغ ( غال کِلِجدق qâle kelejdaq )
مردم وقتی در اجرای مراسم و مناسک قبلی به جواب نمی¬رسیدند و باران همچنان نمی¬بارید باور داشتند که استخوان مرده¬ی بی نماز به آبادی آمده و مردم روزی بند شده¬اند، باور داشتند که کلاغ¬ها استخوان مرده¬ی بی¬نماز را به آبادی آورده¬اند. برای پیدا کردن استخوان مرده، لانه¬ی کلاغ¬ها را خراب می¬کردند تا استخوان مرده را پیدا کنند.
در اجرای این آیین دو نکته¬ی قابل توجه وجود دارد. در گذشته¬های دور مردم بر این باور بودند که استخوان مرده¬ی انسان و سگ در حکم مرده است و در هرکجا قرار گیرد پیرامون خود را آلوده می¬کند و برای جلوگیری از آلوده شدن خاک، «در کوه¬ها و صخره¬های بلند استودان یا استخوان¬دان می¬ساختند. استخوان¬ها را در آن قرار داده و با سنگ چین کردن به گونه¬ای جلو آن را می¬بستند که لاشه خواران، آب و آب باران نتواند به آن نفوذ کند. گاه نیز استخوان¬ها را در ظرف¬های غیر قابل نفوذ مثل کوزه و خم قرار داده و آن را در شکاف صخره¬ها و یا استودان¬هایی که در دل صخره¬ها کنده می¬شد قرار می¬دادند. »1
نکته¬ی دوم آن که که گیاه و درخت دارای حرمت بود و آن¬ها را از هرنوع آلودگی دور نگاه می¬داشتند و باور داشتند که « هرکس گیاهان و درخت¬ها را از پلیدی دور نگاه دارد، امرداد که نگهدار دار و درخت و نبات است از او خشنود خواهد شد و اگر چنین نکند امرداد امشاسبند بدان گیتی پیش اورمزد خصمی آن کس کند. »2
البته مواردی مشابه با این آیین در جاهای دیگر نیز وجود دارد در پاره¬ای از آبادی¬ها برای پیدا کردن استخوان مرده¬ی بی¬نماز همه¬ی آبادی را می¬گردند و هرچی استخوان در سطح آبادی و پیرامون آن وجود دارد همه را جمع آوری کرده، سپس آتشی افروخته و همه¬ی استخوان¬ها را می¬سوزاندند .
حضور جمجمه¬ی الاغ در مراسم باران خواهی شکل¬های مختلفی دارد. گاه این مراسم با مراسم دیگری ترکیب شده و گاه یگانه است.
مراسم و مناسکی که فقط جمجمه ی الاغ حضور دارد
در شفیع آباد کاشمر وقتی باران دیر می¬کرد کله¬ی الاغی را تزیین می¬کردند و آن را توی پارچه¬ای می¬پیچیدند و پیرزنی آن را بر می¬داشت یعنی سر دست می¬گرفت زنی دیگر دایره می¬زند بچه¬ها از پشت سر می¬آمدند تا به¬سر استخر یا جوی آبی می¬رسیدند. بچه¬ها هیزم جمع می¬کردند و کله¬ی بزک شده را می¬سوزاندند و خاکسترش را در آب می¬ریختند.
در دشت بیاض قاین مردم بر این باور بودند که خشکی سال ناشی از آن است که ساحری آسمان را بسته است. برای باطل کردن سحر و جادو، کله¬ی الاغی را زینت می¬دادند و آن را طی مراسمی می¬سوختند تا طلسم را پاره کنند.
در نزل آباد سبزوار کله¬ی خری توسط یکی از زنان آبادی که در این کار تخصص داشت به¬مانند عروس اَرا یا آرایش می¬شد. این¬کار تقریبا به¬صورت خانوادگی در یک خانواده از مادر به¬دختر انتقال می¬یافته است. کله¬ی خر را مانند عروس اَرا می¬کردند و آن¬را بر سر یک چوب می¬زدند، یکی از زنان دف می¬زد زن و مرد شاباش شاباش کنان از روستا بیرون می¬رفتند تا به چاهی می¬رسیدند که سر چاه باز باشد. سر ارا کرده را در چاه می¬انداختند و باور داشتند که باران خواهد بارید.
در کبودان کاشمر زنان آبادی سر خری را بزک می¬کردند و به¬شکل عروس در می¬آوردند. کله¬ی بزک شده را توی سینی می¬گذاشتند و یک پارچه¬ی رنگی رویش می¬کشیدند. زنی سینی را روی سرش می¬گذاشت و دایره¬ای به دست می¬گرفت و بنا می¬کرد به¬زدن. بچه¬ها پشت سرش راه می¬افتادند و می¬رفتند تا به¬سر استخر کاریز سفلی می¬رسیدند. سر بزک شده را در آب می¬انداختند و می¬گفتند باران خواهد بارید.
در روستای فورگ بیرجند کله¬ی خری را مثل عروس سرخاب سفیداب می¬کردند و با دهل سرنا کله را می¬بردند تا به سر چاهی می¬رسیدند که دهانه¬ی آن باز باشد. سر خر را در چاه می¬انداختند و رویش سنگ می¬ریختند.
در منطقه¬ی تفرش مردم بر اين باورند كه اگر جمجمه الاغي را آتش زده و خاكسترش را در آب روان بريزند ، باران خواهد باريد
مراسم ترکیبی:
همانطور که پیش¬تر از این گفته شد استفاده از جمجمه الاغ برای باران خواهی گاه با نوع دیگری از مراسم باران خواهی ترکیب می¬شود.
ترکیب با عدد هفت
در روستای فراتان نهبندان هفت زن که باید نام آن¬ها فاطمه باشد، جمجمه¬ی الاغی را به¬بیرون روستا برده، آتش می¬افروختند و جمجمه را در آتش می¬انداختند تا بسوزد، پس از سوختن خاکسترها را جمع کرده و آن¬را داخل چاهی ریخته و به¬روستا باز می¬گشتند.
در روستای زهان، هفت جمجمه¬ی الاغ را طی مراسمی به¬بیابان می¬بردند. در بیابان آتش می¬افروختند و جمجمه¬ها را به میان آتش می¬انداختند تا بسوزند. خاکسترها جمع آوری و در آب روان ریخته می¬شد.
ترکیب با مراسم تالو
در ماژان بیرجند جمجمه¬ی الاغ را زینت می¬کردند، برایش چشم و ابروی سیاه می¬کشیدند، گونه¬هایش را سرخ می¬کردند و در آبادی دور می¬چرخاندند و تالو می¬خواندند و از مردم هیزم می¬گرفتند. نزدیک به¬آب آتش می¬افروختند و جمجمه زینت یافته را در آتش می¬انداختند. جمجمه به¬وقت سوختن اگر ترقی صدا می¬کرد باور داشتند که باران خواهد بارید. وقتی آتش فرو نشست بر آتش آب می¬پاشیدند و با پا به جمجمه می¬زدند تا جمجمه سوخته در آب بیفتد و آب بر خاکسترها پاشیده شود.
در سال¬های خشک مردم در روستای رزق کلاته سلیمان بیرجند بر این باورند که چل افتاده. بچه¬ها تالو درست می¬کردند. بر تن چوبی لباس می¬پوشاندند. جمجمه¬الاغی را پیدا می¬کردند. پیشانی¬اش را رنگ می-کردند، در دهانش علف می¬گذاشتند و با کاغذ برایش گوش درست می¬کردند. جمجمه¬ی تزئین شده را بر سر چوبی که بر او رخت پوشانده¬اند قرار می¬دادند و در کوچه¬ها به¬راه می¬افتادند. زن¬ها دایره می¬زدند. هفت فاطمه می¬رقصیدند و بچه¬ها می¬خوانند:
تالوی ما بارون داره / دِ تگ مختارون داره
سنگ پن من دِ جوال / هرچی داری زودتر بیار.
مردم روی آن¬ها آب می¬پاشیدند. هرکس چیزی به¬آن¬ها می¬داد. جماعت به¬در تمام خانه¬ها می¬رفتند تا به لب کُرقُند ( استخر آب ) می¬رسیدند. یک نفر با سنگ به کدوی خر می¬زد تا کدو در آب بیفتد. به¬محض افتادن کدو در آب همه می¬ریختند و آن¬قدر با سنگ به کدو می¬زدند تا نرم شود. به¬این ترتیب باور داشتند که چل را شکسته¬اند و باران خواهد بارید.
ترکیب با قبرستان
در روستای بسطاق فردوس رسم دیگری وجود داشت که بسیار متفاوت با آئین¬های برشمرده در بالا داشت. در این رسم، زنان جستجو می¬کردند کله¬ی خری را پیدا می¬کردند. یکی از زن¬ها که از بقیه تجربه¬ی بیشتری داشت و واردتر بود بر استخوان کله¬ی خر خط و خال می¬گذاشت و او را مثل عروس می¬آراست. عروس تزیین شده را به¬قبرستان می¬بردند. تابوتی بر روی گوری کهنه قرار می¬دادند، کله¬ی تزیین شده را درون تابوت می¬گذاشتند.
دختر نابالغی را می¬آوردند، دختر را کنار تابوت می¬ایستاد. در یقه¬ی دختر آب می¬ریختند تا آب از زیر دامن دختر بر تابوت و جمجمه¬ی تزیین شده بریزد. بعد از اجرای این مراسم کله¬ی خر را می¬سوزاندند در طول اجرای مراسم یکی از زنان داریه می¬زد و بقیه رقص و پایکوبی می¬کردند. مردم باور داشتند که با اجرای این مراسم حتما باران خواهد بارید.
ارتباط میان قبرستان، تابوت، جمجمه¬ی تزیین شده الاغ، آبی که از گریبان دختر نابالغ ریخته می¬شود تا از دامن او بر جمجمه و تابوت بریزد و سپس سوزاندن جمجمه و در تمام طول اجرای مراسم زنان داریه می-زدند و می¬رقصیدند. پیوند میان آب، دختر نابالغ، جمجمه¬ی الاغ و قبرستان و پایکوبی به¬راستی ترکیبی عجیب و پیچیده می¬نماید. جریان آب باید تداوم زندگی باشد. دختر نابالغ، معصومیت است و جمجمه¬ی تزیین شده باید نماینده یا جایگزین الهه باران باشد. و پایکوبی و شادی. آیا عوامل فوق نمادی میان پیوند انسان و خدایان است. آیا پیوندی ست میان دنیای زندگان و مردگان و سوزاندن جمجمه همان رسم بسیار دیرین و فراموش شده¬ی سوزاندن مردگان است.
نوشتن طلسم
در اسحاق آباد نیشابور کله¬خری را پیدا می¬کردند که سالم باشد سپس طلسم می¬نوشتند بر چهار کاغذ نام کسانی را می¬نوشتند که ادعای خدایی کرده باشند مثل شداد و نمرود و فرعون و ضحاک و ابلیس . یکی از کاغذها را بر پیشانی¬یکی را بر کام، یکی را بر این گون و آخری را بر گونه¬ی دیگر می¬چسباندند و یا این اسامی را بر پیشانی و کام و هردو گونه می¬نوشتند. کله در کنار جوی آبی می¬سوختند و خاکسترش را در آب می¬ریختند.
در دیزباد علیا نیشابور اسم هفتاد کچل را با ذغال روی جمجمه¬ی خر می¬نوشتند و کله را می¬سوختند و خاکسترش را در آب رودخانه می¬ریختند.
دفن کردن:
در پاره¬ای از روستاهای استان مرکزی خر سياه مردهاي را زير خاك ميكردند و كودكان دستهجمعي ميخواندند :
« هارونك و هارونك Hârunak -o hârunak
خدا بده بارونك Xodâ bada bârunak
گندما زير خاكند Gandomâ zire xâkand
از تشنهيي هِلاكند Ez teâneyi helâkand
كله خر سيايه Kala xare siyâya
وشند بكشه و بيايه4 Vašande bakeša vo biyâya
کوله مرجان
در برخي از آباديهای کمره ، كودكان آدمكي به نام « كوله مرجان kula marjân » ساخته و به جاي سر آن “ استخوان جمجمهي الاغي را مينهادند و در حالي كه ترانه هارونك و هارونك را ميخوانند ، به در خانهها رفته ، از صاحب خانه چيزي – اغلب كشمش و بادام و خوراكي ميگرفتند .
هارونک و هارونک / خدا بده بارونک
گندما زیر خاکند / از تشنه¬یی هِلاکند
کله خر سیایه / وشند بکشه و بیایه
صاحب خانه اغلب کشمش و بادام و یا خوراکی به¬آن¬ها می¬دادند. در هر خانه کمی نفت روی کوله مرجان می¬ریختند. پس از دور زدن در آبادی کوله مرجان را آتش می¬زدند. در برخی روستاهای دهستان دالائی و جاپلق کوله مرجان را در حالی که روده¬ی گوسفندی به گردنش انداخته بودند در کف رودخانه آتش می¬زدند و سپس سنگ بارانش می¬کردند.5
پراکنده
در پارهاي از روستاها ، بزرگترها از بچهها ميخواستند كه به گردآوري استخوان در اطراف آبادي بپردازند، سپس استخوانها را بر تلي از آتش ميسوزاندند.
در دستجرد بیارجمند شاهرود در سال¬های کم باران یا بی¬باران جمجمه¬ی خری را زنان بر آن نقش و نگار می¬اندازند . زنان و کودکان جمجمه را دور می¬گردانند و شعر می¬خوانند . در پایان مراسم جمجمه¬ی تزئین شده را در دورترین چاه کاریز می¬اندازند.6
در ایل قرایی سیرجان و بافت استخوان جمجمه الاغی را پیدا می¬کنند آن را می¬سوزانند و خاکسترش را به آب روان می¬سپارند و به¬دنبال خاکستر روان در آب می¬روند و می¬گویند: خر را آب برد، خر را آب برد.
و سعی می¬کنند به پشت سرشان نگاه نکنند.
در شوسف نهبندان دو نفر که باید حتما دو قلو باشند جمجمه¬ی الاغ را به¬کنار آب کاریز برده پس از سوزاندن جمجمه خاکسترش را در آب می¬ریختند.
در ده سلم نهبندان قبل از سوزاندن جمجمه¬ی الاغ، فک الاغ را باز می¬کردند و مقداری جو در دهانش می¬ریختند و باور داشتند که با باز شدن فک جمجمه، آسمان باز شده و باران خواهد بارید.
در پایان باید اضافه کرد که گاه از جمجمه¬ی الاغ و دیگر حیوانات در مراسم دیگر مانند میر نوروزی استفاده می¬شده است: محمد قزوینی در مقاله میر نوروزی خود به نقل از یکی از دوستان خود به مراسم میر نوروزی در بجنورد می¬کند: روز دهم فروردین دیدم، جماعت کثیری سواره و پیاده می¬گذشتند، یکی از آنان با لباس¬های فاخر، بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود، جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند.یک دسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش، که بعضی چوب در دست داشتند در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم، چوب¬های سفیدی در دست داشتند که بر سر هر چوبی، سر حیوانی از قبیل سر گاو، سر گوسفند بود. یعنی استخوان جمجمه¬ی حیوانی.
یافته ها:
1- استرابو تاریخ نویس و جغرافیا شناس یونانی قرن اول پیش از میلاد، از پرستش آرس (بهرام/مهر) نزد مردم کرمان خبر داده و افزوده است که برای ایزد مهر، خر و گور خر قربانی می-کنند.
2- دکتر مهرداد بهار در کتاب از اسطوره تا تاریخ خود می¬نویسد: یک قوم هند و ایرانی وجود داشت که یک بخشش می¬رود به¬هند، می¬شوند هندی¬ها، یک بخش می¬آیند به ایران، ایرانی¬ها را تشکیل می¬دهند. این هند و ایرانی¬ها گاو برایشان مقدّس بود، گاو را نمی¬کشتند و گوشتش را نمی-خوردند چنان که در هند هنوز هم گوشت گاو نمی¬خورند. به¬هرحال آریایی¬ها گوشت گاو نمی-خوردند و گاو را قربانی نمی¬کردند. دین زردشت نیز مخالف خوردن گوشت گاو و قربانی کردن گاو بوده
3- در روستای زهان قاین در سال¬های خشک جمجمه ی الاغی را بر سر چوب می¬کردند و آن را در یک بلندی قرار می¬دادند. در اجرای این آیین نکته¬ی مهمی نهفته است. جمجمه¬ی الاغ به روشنی دارای کارکردی است که به نظر می¬رسد وظیفه¬ی این کارکرد، دور کردن ارواح شریره و اهریمنی از روستا را برعهده دارد. بر سر چوب کردن جمجمه¬ی الاغ نوعی نشانه، علامت یا بیدق است که مردمان آبادی می¬خواهند خود را وابسته به آن و در سایه¬ی آن قرار دهند .
4- در بسیاری از روستاهای خراسان جمجمه¬ی الاغ را زینت می¬کردند، برایش چشم و ابرو درست می¬کردند، گونه¬هایش را قرمز می¬کردند. این کار توسط پیرزنان انجام می¬شد. سپس جمجمه را به کنار نهر آب یا لب چاهی می¬بردند و پس آتش زدن خاکسترش را به آب می¬سپردند.
5- استفاده از جمجمه الاغ برای باران خواهی، گاه با انواع دیگری از مراسم باران خواهی ترکیب می¬شود:
الف: ترکیب با عدد هفت
ب: ترکیب با مراسم تالو
ج: ترکیب با قبرستان و تابوت
د: نوشتن طلسم بر جمجمه
ه: دفن کردن الاغ یا جمجمه
و: کوله مرجان
6- باران خواهی در روستای بسطاق فردوس پیچیده¬ترین و درعین حال غریب¬ترین شکل باران¬خواهی به¬نظر می¬رسد. شاید این شکل برای ما که از سرچشمه¬ها دور افتاده¬ایم غریب به¬نظر می¬رسد. نگاه کنید به¬ارتباط میان قبرستان، تابوت، جمجمه¬ی تزیین شده الاغ، آبی که از گریبان دختر نابالغ ریخته می¬شود تا از دامن او بر جمجمه و تابوت بریزد و سپس سوزاندن جمجمه و در تمام طول اجرای این مراسم، زنان دف می¬زدند و می¬رقصیدند. اجرای این آیین چه پیامی در خود دارد؟ جریان آب باید تداوم زندگی باشد. دختر نابالغ، معصومیت است و جمجمه¬ی تزیین شده باید نماینده یا جایگزین الهه باران باشد. آیا جشن و پایکوبی و شادی برای برقراری ارتباط میان این موضوع است. آیا عوامل فوق پیوندی میان انسان و خدایان برقرار می¬کنند؟ آیا پیوندی¬ست میان دنیای زندگان و مردگان. سوزاندن جمجمه همان رسم بسیار دیرین و فراموش شده¬ی سوزاندن مردگان است.
7- حضور جمجمه¬ی الاغ در مراسم باران خواهی تقریبا به بخش میانی و شرقی کشور پوشش می¬دهد. گستره¬ای که از خراسان آغاز می¬شود، کرمان را دربر می¬گیرد و تا استان مرکزی امتداد می-یابد.
منابع:
1- از اسطوره تا تاریخ / دکتر مهرداد بهار / چاپ 1377 / انتشارات چشمه / ص 301
2- وندیداد / هاشم رضی / جلد دوم / انتشارات فکر روز / چاپ 1376 / ص 736
3- وندیداد / هاشم رضی / جلد دوم / انتشارات فکر روز / چاپ 1376 / ص 734
4- نامه كمره / مرتضي فرهادي / انتشارات امیرکبیر / چاپ 1369 / ص 47 و 48
5- نامه کمره / مرتضی فرهادی / انتشارات امیرکبیر / جلد دوم / چاپ 1369 / ص 43 و 44
6- فصل¬نامه تحقیقات جغرافیایی / شماره 55-54 / ص 189
7- فرهنگ مردم / سید علی میرنیا / نشر پارسا / چاپ 1369 / ص 47
محدوده¬ی جغرافیایی که در آئین¬های باران خواهی جمجمه¬ی الاغ حضور دارد.