قبله دعا
پژوهش از حمیدرضا خزاعی
برگرفته با اندکی تغییر در متن و عکس از کتاب: افسانه باران یا باران خواهی در ایران
قبله دعا
درفصل پاییز کشاورزان بوشهری منتظر باران برج عقرب (آبان) هستند. بعضی سال ها باران عقرب نمی بارد و آسمان تا برج قوس همچنان بی باران می ماند. در این حال کشاورزان مضطرب می شوند. در دو برج میزان و عقرب (مهر و آبان) دیدگان پُر امید خود را به آسمان دوخته اند و منتظر فرود باران هستند.
در روستای سمیه ، به هنگام مَگابن Magaban ماهی که خیش کردن زمین آغاز می شود، (مهر و آبان) اگر بارندگی نشود، مردم تصمیم می گیرند به سوی قبله دعا Qeble doa بروند تا خداوند بر آن ها رحم کند و باران بیاید . هنگام عزیمت به سوی قبله دعا مشک آب خشک را برداشته و میانش را باد می کنند و آسک asak آسیاب دستی کوچک و خروسی بر می دارند ( خروس در آیین مهر پرنده ی مقدسی ست و سنگ آسیا در ارتباط مستقیم با ایزد مهر قرار دارد. مهر از سنگ متولد شده و سنگ در بسیاری از آیین های باران خواهی حضوری پر رنگ دارد. ) و به سوی مغرب ده که مکان قبله دعا است حرکت می کنند و موقع رفتن به قبله دعا می خوانند:
قبلی دعا بلکه خدا رحمتش بیا / برویم قبله ی دعا شاید خدا ترحم کند .
بعد به درختی در سر راهشان می رسند و می خوانند:
ای دار سز بلحیا بارون ول کن تا بییا / ای درخت سبز باحیا باران را رها کن که بیاید
و از کنار درخت نیز می گذرند و دسته جمعی این شعر را می خوانند:
آسک م جو ایخه / آسیاب کوچک ما جو می خواهد
مشکولک او ایخه / مشک کوچک ما آب می خواهد
مرغک م دون ایخه / مرغک ما دانه می خواهد
( در مسیر طبیعت یعنی درخت را به کمک می طلبند. ) بعد مردان به منظور اعلام درماندگی کلاه از سر بر می دارند و زنان سینه زنی می کنند و از خداوند باران می طلبند. عده ای نیز خروس را کتک می زنند و خروس به مشک تک می زند و مشک را پاره می کند .
به دنبال این مراسم کودکان روستا نیز مراسمی برای طلب باران برگزار می کنند. آن ها دسته جمعی در کوچه های ده به راه می افتند و همه با هم می خوانند:
الله نگر / خدایا بنگر
سی سرپتیم بنگر / به سر برهنه ام بنگر
سی کم گشنم بنگر / به شکم گرسنه¬ام بنگر
سی دل تشنم بنگر / به دل تشنه ام بنگر
سی پایی پتیم بنگر / به پای برهنه ام بنگر
اُو اُو نون جو / آب آب ، نان جو
مشکولکم اُو ایخه / مشک کوچکم آب می خواهد
آسککم جو ایخه / آسیای دستی کوچکم جو می خواهد
مرغک م دون ایخه / مرغکم دانه می خواهد1
در روایتی دیگر مراسم قبله دعا رفتن با تفاوت¬هایی نسبت به مراسمی که در قبل به آن اشاره شد ثبت شده است . در زمستان هایی که باران دیر می کند و خطر خشک سالی احساس می شود، مردم بوشهر به سرپرستی ریش سفیدان، در شب جمعه اجتماعي تشكيل می دهند وديگران را با گفتن:
پاش تا بریم قبله دعا / بلكه خدا رحمش بيا
بيا تا بشيم قبله دعا / بلكه خدا رحمش بيا
به جمع شدن دعوت مي كنند، جمع كه جور شد، به سوي محلي بنام (قبله دعا) می روند و در راه می خوانند:
بار باروني / شار شاروني
الله تو بده بارون / سي ماي عيال وارون
مشت جوي داشتيم / سر تُلُي كاشتيم
بارون زد ودر اومد / مشتي مو، مشتي تو
مشتي خير باروني /
و دم هر خانه¬اي توقف مي¬كنند و ادامه مي¬دهند:
تال خيز مي / مْشْتَك
يه تكه ناني / مشتك
يه دسته دوني / مشتك،
كه قسمت اول را يك عده وكلمه¬ (مشتك) را عده¬اي ديگر در جواب آن¬ها مي¬گويند وصاحب خانه هم بسته به وسعش مقداري حبوبات، هيزم، پول و يا چيزهاي ديگر كه بكار فراهم آوردن آش بخصوصي كه خواهند پخت بيايد به آن¬ها مي¬دهند و نيتي هم مي¬كنند. در اين هنگام يكي از بزرگترها مي¬خواند:
بچه دار / جمعیت جواب می¬دهند آمین
ننه دار / جمعیت جواب می¬دهند آمین
خونه دار / جمعیت جواب می دهند آمین
بوا دار ( پدر دار ) / جمعیت جواب می¬دهند آمین .
بدین ترتیب دسته راهش را ادامه می¬دهد و گاهی سر متوجه آسمان کرده می¬خوانند :
ای بارون مرواری (مروارید)
تا کی تو نمی باری ؟
و وقتي به محل قبله دعا رسيدند سردسته كه از همه مسن¬تر است وآش در منزل او پخته خواهد شد مي-گويد: اُو انبارها، اُو ندارن / جمعیت می¬گوید: خدا بده
بچه¬ها نون ندارن / جمعیت می¬گوید: خدا بده
بوچیلا دون ندارن / جمعیت می¬گوید: خدا بده
و باز می¬گویند: بار بارونی / شار شارونی / الله تو بزن بارون
سی مای عیال وارون
و اين مراسم را همينطور تكرار مي¬كنند تا بارون ببارد. روزي كه باران باريد با استفاده از چيزهاي جمع آوري شده آشي مي¬پزند ودر ضمن چند سكه هم در آن مي¬اندازند. آش را كاسه كاسه ميان خانههائي كه كمك كرده¬اند قسمت مي¬كنند وعقيده دارند كه هر كس در كاسه آشش سكه پيدا كند به مرادش مي¬رسد. در اولين روز نزول باران در اكثر خانههاي بوشهر معجوني بنام خرما شيره كه پيشاپيش از خرماي بي¬هسته، شيره خرما، كنجد و مغز گردو درست كرده¬اند به يمن باران آمدن مي¬خورند ودسته جمعي مي¬خوانند:
بارون تيره، تيره / دسا، تو خرما شيره2
دشتستان
در دشتستان این رسم را « قبلی دعا » - قولی دعا qevlay deaa می¬گویند . در این رسم ، گروهی از مردم چه پیر یا جوان ، راهی قبله دعا می¬شوند. در ابتدا یک نفر می¬خواند: « میخیم بریم قولی دعا / بلکم خدا رحمش بیا »
و دیگران جواب می¬دهند: « ای خدا ما گشنمونه / لنگ آسک کولمونه »
یک لنگه دست آس، دلو آب خوری از پوست چهار پا، مشک خالی و گاه توبره یا چیز دیگر مانند آن و چند شاخه چوب درخت خرما و مرغ کرچ
و در راه می¬خوانند:
الله تو بزه بارون / سی مانه عیالدارون
« اور، تو آسمون نیسی / گندم تو زمین پیسی3
درجزیره قشم
در جزیره¬ی قشم نیز مراسم قبله دعا برگزار می¬شود. مراسم آن¬ها اندکی با مراسم مردم بوشهر متفاوت است. در سال¬هایی که در قشم باران به¬موقع نمی¬بارید و آب بُرکه¬ها و چاه¬ها تمام می¬شد و ماه¬هایی که باید در طول آن¬ها باران ببارد و نمی¬بارید، امام جماعت قشم به¬تکاپو می¬افتاد و مقدمات رفتن مردم به مصلی و اجرای مراسم قبله دعا را فراهم می¬آورد.
اولین گروهی که در کوچه¬ها به¬حرکت در می¬آمدند بچه¬ها بودند. بچه¬ها دسته¬جمعی در کوچه¬ها و بازار به¬راه می¬افتادند و ترانه¬ی باران را می¬خواندند. خواندن ترانه¬ی باران به¬این ترتیب بود که یک عده ترانه را می-خواندند و دسته¬ی دیگر با گفتن: «ایشالا» آنان را همراهی می¬کردند:
موشک (mušak ) موشکو / ایشالا
گردن ریشکو / ایشالا
خدا بارون هادیت / ایشالا
به مسکینین هادیت / ایشالا
به جو کارون هادیت / ایشالا
ایشالا بارون بده / ایشالا
ایشالا، ایشالا / ایشالا
بچه¬ها جلو در خانه¬ها می¬ایستادند و این ترانه را می¬خواندند. صاحب¬خانه بیرون می¬آمد و چیزی به¬بچه¬ها می¬داد. بچه¬ها دوباره به راه می¬افتادند و به¬در خانه بعدی می¬رفتند. این کار تا پاسی از شب و تا سه روز ادامه پیدا می¬کرد. با آمدن بچه¬ها به¬کوچه و خواندن ترانه باران مردم می¬فهمیدند که امام جماعت قصد رفتن به¬قبله دعا را دارد.
علاوه بر بچه¬ها عده¬ای از مردان در شهر جار می¬زدند که برای خوردن پلو و گوشت حلیم به¬قبله دعا بیایید. در روز موعود عده¬ای از مردم صبح زود به محل قبله دعا می¬رفتند و محل را آب و جارو می¬کردند، جمعی دیگر دیگ¬های غذا را سربار می¬گذاشتند و تعداد زیادی گوسفند و گاو را سر می¬بریدند و تدارک نهار را می¬دیدند.
دادن غذا به¬فقرا و یتیمان و درماندگان دو تا سه روز ادامه داشت. بعد از سه روز به¬دستور امام جماعت مردم شهر روزه باران می¬گرفتند و در مسجدهای شهر جمع می¬شدند و قران می¬خواندند و دعا می¬کردند و از اعمال بد خود توبه می¬کردند. روز چهارم امام جماعت راه می¬افتاد و مردم پشت سرش به¬حرکت در می¬آمدند و به¬سمت قبله دعا می¬رفتند.
عده¬ای از مردم پیشاپیش در محل قبله دعا جمع شده ضمن نظافت محل مقدار زیادی چوب جمع می-کردند و دیگ¬های برنج و گوشت را سربار می¬گذاشتند. از خانه¬ها برنج و روغن می¬آوردند. هرکس به¬سهم خود چیزی می¬آورد و یا کاری می¬کرد. غذاهایی که در این روز پخته می¬شد بی¬نمک بودند.
محتویات شکم و روده¬های حیوانات ذبح شده را در جایی دورتر در روی زمین تمیزی برای پرندگان می¬ریختند. کلاغ¬ها ، لاشخورها و پرندگان دریایی و حتی سگ¬ها و گربه¬ها به محل هجوم می¬بردند.
ساربان¬ها و سالارهای شهر هرچه بز و گوسفند و گاو و شتر در شهر و اطراف بود به قبله دعا می¬بردند. در محل قبله دعا سر و صدای پرندگان، فریاد بچه¬ها، جوان¬ها و صدای گوش¬خراش و رقت انگیز حیوانات گوش¬ها را کر می¬کرد و صحرای محشر را در پیش چشم زنده می¬کرد.
در این روز، همه روزه می¬گرفتند و مردم روزه¬دار به¬تدریج تا هشت صبح به محل قبله دعا وارد می¬شدند. مردم همه لباس سفید و تمیز می¬پوشیدند. اگر بُرکه¬ای در نزدیکی محل قبله دعا بود از بُرکه و اگر بُرکه¬ای نبود مردم با خود آب می¬آوردند و وضو می¬گرفتند و پشت سر امام جماعت صف می¬بستند و دو رکعت نماز می¬خواندند. بعد از نماز امام جماعت دو خطبه می¬خواند و درحالی که اشک از چشمانش سرازیر بود به درگاه خدا دعا می¬کرد و مردم آمین می¬گفتند.
بعد از خطبه چند نفر از جوانان از جمعیت جدا شده و شعر دعای باران را می¬خواندند و مردم جواب می¬دادند: ای خداوندا به¬ما باران بده
رحم فرما تو، به¬ما، باران بده /
هم به¬حق مصطفی ختم¬الرسل / هم به¬حق مرتضی، باران بده
ما ضعیفیم و ذلیلیم ای خدا / لطف فرما تو، به¬ما، باران بده
ما به¬درگاه تو روی آورده¬ایم / کف اجابت این دعا باران بده
مرد و زن، پیر و جوان، خرد و بزرگ / منتظر هستند، به¬ما باران بده
سال بگذشت و نیامد رحمتی / قحط گشته خالقا، باران بده
شیر گشته خشک در پستان¬ها / چون نبارد از سماء، باران بده
ما گنه¬کاریم و از جرم و گناه / عذر خواهیم، ای خدا، باران بده
نه زراعت، نه گیاهی از زمین / آمده بیرون خدا باران بده
همه حیوان¬ها تشنه¬اند، از تشنگی / مرده¬اند، رحمی نما، باران بده
اسقنا الغیث، یا الله العالمین / انزل الرحمه لنا، باران بده
یا غیاث المستغیثین اسقنا / تو کریمی ای خدا، باران بده
هم به¬جاه حضرت خیرالانام / هم به¬جاه مرتضی، باران بده
بندگانت عاجزانند ای خدا / لطف و احسانی نما، باران بده
ما امیدواریم به لطفت ای خدا / اسقناالغیث، به¬ما باران بده
هم به¬جاه خاتم پیغمبران / هم به¬جاه مرتضی، باران بده
پس از خاتمه¬ی مراسم، بچه¬ها که روزه نبودند، در همان¬جا نهار می¬خوردند. نماز عصر را در همان محل به¬جا می¬آوردند و به¬خانه باز می¬گشتند.
در شهر قشم سه محل برای برگزاری قبله دعا وجود داشته است:
قبله دعا در پای درخت (کُنار دعا): این محل قدیمی¬ترین محل قبله دعا بوده. این درخت قدیمی و بزرگ روی تپه¬ای در بالای تاسیسات فعلی برق شهر و چاه آب پرتغالی¬ها و مشرف به شهر قشم قرار دارد. عده¬ای از معمرین می¬گویند: در این محل فقط غذا پخته می¬شد و بین فقرا قسمت می¬شد و تنها چند نفر دعا می-خواندند و بعد از خاتمه¬ی دعا باقی¬مانده¬ی غذا را که بی¬نمک بود در نزدیک درخت «کناردعا» روی زمینی پاکیزه می¬ریختند و بی¬آن¬که به درخت پشت کنند بازمی¬گشتند.
قبله دعا در کابلی: دومین محل قبله دعا در روستای کابلی که در غرب شهر قشم واقع شده قرار داشته است.
قبله دعا «بُرکه بی¬بی»: سومین و آخرین قبله دعا در جنوب شهر قشم و در محوطه¬ی نزدیک «بُرکه بی¬بی» قرار داشته که تا این اواخر مورد استفاده قرار می¬گرفت. در روز برگزاری مراسم قبله دعا، زن¬ها به قبله دعا نیامده و در خانه می¬مانده¬اند. ]4
چنانچه از ظواهر امر برمی¬آید مراسم قبله دعا در گذشته¬های دور با مراسم قبله دعا در سال¬های متاخرتر متفاوت بوده. معمرین شهر یا کهن¬سالان شهر در ارتباط با محل اولین قبله دعا گفته¬اند. در این محل فقط غذا طبخ می¬شده و چند نفر فقط دعا می¬خوانده¬اند و غذا میان فقرا قسمت می¬شده و بقیه¬ی غذا در پای درخت روی زمین می¬ریخته¬اند سفره¬ای برای پرندگان و بی¬آن¬که به این سفره پشت کنند به شهر باز می¬گشته¬اند و احتمالا در گذشته¬های دورتر این قربانی و پختن غذا برای انسان¬ها نبوده و احتمالا هدیه¬ای بوده برای خدایان که آن¬را روی زمین پاکی قرار داده و بی¬آن¬که به¬آن پشت کنند بازمی¬گشته¬اند. آمدن پرندگان و خوردن غذا توسط آنان در واقع خوردن غذا توسط خدایان یا نمایندگان خدایان تلقی می¬شده است.
غذا همچنان بی¬نمک پخته می¬شود اما غذا به خدایان تقدیم نمی¬شود بلکه محتویات شکم قربانی¬ها در محلی دورتر از محل برگزاری مراسم برای پرندگان ریخته می¬شود. عوامل اولیه هنوز وجود دارند اما کارکرد آن¬ها و حتی شکل آن تغییر کرده. هنوز هم در محل قبله دعا بزرگترها همه روزه دارند و کسی غذا نمی¬خورد یعنی مردم هنوز به اصل اولیه پایبند هستند. در جزیره¬ی قشم مراسم دیگری در سال¬های بی¬باران اجرا می¬شود که در آن مراسم نیز غذا بی¬نمک پخته می¬شود و غذا را روی زمین می¬ریزند و کسی به آن لب نمی¬زند. [در جزیره¬ی قشم بههنگام خشکسالی زنان و مردان سیاه در حالی که هر یک زنبیلی بهدست دارند و کمرشان را با لُنگ بستهاند، گوشهئی از شهر جمع میشوند. با شروع مراسم افراد بهصف پشت سر هم میایستند و از پشت با دست هر کس لنگ نفر جلوئی را میگیرد و بهاین ترتیب با خواندن ترانه¬ی طلب باران بهدر خانهها میروند. صاحب خانه بهنیت آمدن باران بهآنها گندم، جو، برنج، شکر یا پول میدهد. سیاهان بعد از گردآوری مواد لازم برای پختن غذا بهخارج از شهر میروند و با آن مواد غذای بدون نمکی میپزند و بعد از آماده شدن آن بیآن که هیچ از این غذا بخورند آن را روی زمین میریزند و باز میگردند. سیاهان اعتقاد دارند که موجودات خبیثی که مانع از ریزش باراناند با خوردن این غذا باران را رها میکنند و باران خواهد بارید ]5
یافته ها:
1- وقتی در مهر و آبان بارانی نمی¬بارید مراسم قبله دعا برگزار می¬شد که هماهنگ با جشن آبانگان است. بنا به گفته¬ی کهن¬سالان وقتی باران نمی¬باریده این مراسم برگزار می¬شده اما به¬نظر می¬رسد که این مراسم در گذشته¬های دورتر صرف نظر از بارش باران در هر سال و در زمانی خاص برگزار می¬شده و هدف آن تشویق آسمان به¬بارش و بارش بیشتر بوده است.
2- در روستای سمیه، هنگام عزیمت به سوی قبله دعا، مشک آب خشک را برداشته و میانش را باد می-کنند و آسک asak آسیاب دستی کوچک و خروسی بر می¬دارند ( خروس در آیین مهر پرنده¬ی مقدسی¬ست و سنگ آسیا در ارتباط مستقیم با ایزد مهر قرار دارد. مهر از سنگ متولد شده و سنگ در بسیاری از آیین¬های باران خواهی حضوری پر رنگ دارد. )
3- در دشتستان، یک لنگه دست آس، دلو آب خوری از پوست چهار پا، مشک خالی و گاه توبره یا چیز دیگر مانند آن و چند شاخه چوب درخت خرما و مرغ کرچ
4- در مسیر اگر به درخت سبزی می¬رسیدند از درخت کمک و یاری در بارش باران طلب می¬کردند. مردان کلاه از سر بر می¬داشتند و زنان سینه می¬زدند.
5- چنانچه از ظواهر امر برمی¬آید مراسم قبله دعا در جزیره قشم در گذشته¬ با مراسم قبله دعا در سال¬های متاخرتر متفاوت بوده. معمرین شهر یا کهن¬سالان شهر در ارتباط با محل قبله دعا گفته¬اند. در این محل فقط غذا طبخ می¬شده و چند نفر فقط دعا می¬خوانده¬اند و غذا میان فقرا قسمت می¬شده و بقیه¬ی غذا در پای درخت روی زمین می¬ریخته¬اند، سفره¬ای برای پرندگان و بی¬آن¬که به این سفره پشت کنند به شهر باز می¬گشته¬اند و احتمالا در گذشته¬های دورتر این قربانی و پختن غذا برای انسان¬ها نبوده و احتمالا هدیه¬ای بوده برای خدایان که آن¬را روی زمین پاکی قرار داده و بی¬آن¬که به¬آن پشت کنند بازمی¬گشته¬اند. آمدن پرندگان و خوردن غذا توسط آنان در واقع خوردن غذا توسط خدایان یا نمایندگان خدایان تلقی می¬شده است. دو عامل به حدس فوق قوت بیشتری می¬بخشد:
- روزه¬دار بودن مردم در این روز. مردان و زنان و به تکلیف رسیده¬ها در این روز چیزی نمی-خورند.
- غذا همچنان بی¬نمک پخته می¬شود.
6- محل قبله دعا در جزیره¬ی قشم یا کنار بُرکه (آب انبار) و یا در زیر درخت قرار داشته است. در بوشهر نیز باید محل قبله دعا چنین ویژه¬گی داشته باشد چون در طول مسیر به هر درخت سبزی که می¬رسند از درخت کمک درخواست می¬کنند.
منابع:
1- مجله هنر و مردم / مصطفی صدیق / شماره 155 / ص 56 و 57
2- سایت انسان¬شناسی
3- وبلاگ مدار 29 درجه، امرالله دهقان
4- جزیره¬ی قشم و خلیج فارس / حسین نوربخش / انتشارات امیرکبیر / چاپ 1369 / ص 420 تا 425
5- کتاب جمعه / شماره ۱۸ / ایهان باشگوز / ترجمهٔ باجلان فرخی / ص 121
6- http://kazeroonnema.ir