گزیده ای از اشعار پابلو نرودا
به انتخاب: حمیدرضا خزاعی
پابلو نرودا
( 1973 – 1904 )
پابلو نرودا در ژوئيه 1904 در پارال – شيلي – متولد شد. از 13 سالگي كارِ مطبوعاتي را آغاز كرد. تحصيلاتِ خود را در رشته ي ادبيات فرانسه به پايان رساند. به هنگام آغاز جنگ هاي داخلي اسپانيا در مادريد بود و پس از قتل دوستش فدريكو گارسيا لوركا از اسپانيا اخراج شد. در سال 1971 جايزه ي نوبل در ادبيات به او تعلق گرفت. نرودا در 23 سپتامبر 1973 يعني 12 روز پس از كودتاي نظاميان در شيلي و سرنگوني حكومت آلنده در گذشت.
شباب
مترجم : فواد نظيري
رايحه ي آلوزاران
چونان
تيزاب و تيغه ي شمشير
در كوچه باغ ها.
حلاوتِ دندان ها از بوسه
ايثارِ حيات بخشِ انگشتان
و تفويضِ عاشقانه ي تن ها.
كومه هاي يونجه و خرمن جاها
نهان گاه هاي فريبناكِ سراهاي بي كران
و خوابِ عتيقِ رواندازها.
از فراز،
از پسِ پشتِ شيشه ها
دره ي سبزِ تلخ را ديدن،
و شباب
خوي كرده گاهي و
يك گاهِ ملتهب
چون مشعلي معلق
در زيرِ باران .
صبح
مترجم : فواد نظيري
برهنه
تو ساده اي چون دست،
برآمده از خاك، نغز، مختصر، تابان و ’منعَتف،
نگاره اي در ماه،
معابري در سيب،
برهنه
بالا بلند
چون نازكاي ساقه ي عريانِ گندم.
برهنه
نيلگوني
چون آسمانِ شبانه ي كوبا،
سرشار از ستاره گان و
نيلوفرها.
برهنه،
بِشكوه و كهربا رنگ،
تابستان را ماننده اي
در ميانِ كنيسه اي زرين.
برهنه
مانندِ ناخنِ انگشتِ دستِ خويش باريكي
هشيار و تابدار
در زمهريرِ سحرگاه
نهان خانه هاي عالم را
بگونه ي نقبي طويل
در رنجمايه و در جامه هاي ما
ره باز مي كني،
ظهورِ تو
شعله ي خويش را مي آرايد ،
شراع مي گشايد و
گسترده مي شود،
و از نو
به هيئتِ دستي برهنه
پديدار مي شوي.