چولی قزک
پژوهش از حمیدرضا خزاعی
چولی قزک
مرحوم شکور زاده در کتاب عقاید و رسوم عامه مردم خراسان نوشته است: چولی قزک = فرشته طوفان و باران است و باید از دو کلمه (کوله+(قزح) تشکیل شده باشد. کوله به¬معنی کج و خمیده و قزح نیز نام خدای طوفان در نزد اعراب است که بعدها آن¬را در زبان فارسی برای بیان خدای طوفان استعمال کرده¬اند. به¬احتمال قوی باید چولی قزک همان رنگین کمان باشد.
مرحوم محمد تقی بهار (ملک¬الشعرا) در توضیح لغت چولی قزک چنین نوشته است: معلوم نیست مراد از کولی قزک چیست. به¬¬نظر می¬رسد که در اصل سرودی بوده است برای اردویسور آناهیتا که فرشته مونث و مامور آب¬یاری و باران جهان است. بعد از اسلام خدایان قدیم از محل و موقع خود سقوط کردند. اناهید دختر زیبای آسمانی به دخترک کولی مبدل گردیده است1
چولی قزک culi qezak عروسکی است با بدنهای چوبی، که دو چوب را به صورت صلیب برهم بسته شده و بر آن لباس میپوشانند تا به صورت آدمکی پارچهای در آید. در گذشته اغلب زنان آن را میساختند و در کل، مدیریت مراسم چولی قزک با زنان بوده است. اجرای این مراسم در برخی از نقاط خراسان چنین است:
چولی قزک در روستای خُنگ قاین
در روستای خُنگ قاین مردم بر این باورند که روستای خُنگ قبل از توفان نوح وجود داشته و چندبار تا کنون جا عوض کرده است.
می¬گویند در زمان امام چهارم دو طایفه¬ی بنی اسد و بنی نخع برای تبلیغ به این روستا آمده¬اند و از همان زمان به¬بعد مردم خنگ شیعه شده¬اند. در بلندای تپه¬ای که روستا بر دامنه¬ی آن ساخته شده است، غاری دست کند وجود دارد که بیشتر شبیه نیایش¬گاه¬های ایزد مهر است. این غار دست¬کند عمق بسیار زیادی دارد و به-قول روستائیان کسی نتوانسته ته آن را پیدا کند. در وضع موجود روستائیان از آن برای نگهداری گوسفندان خود استفاده می¬کنند. در سال¬های بی¬باران و کم باران بچه¬ها چولی قزک درست می¬کنند و در کوچه¬ها به¬راه افتاده و دسته¬جمعی می¬خوانند:
چولی قزک تُشنه شده culi qezak tošna šoda
آب غدیرش مایه owe qadireš mâya
چُمچه¬ی شیرش مایه comceye šireš mâya
ای خدا بارون کن ey xodâ bârun kon
بر چو چوپونون کن bar cuew cupunon kon
بر گز گورونون کن bar gaze gowrunon kon
بر بیل دهقونون کن bar bile dehqunon kon
الله بته تو بارون allâh bête to bârun
به حرمت مزارون be hormate mazârun
چولی قزک در روستای صومعه نیشابور
در روستای صومعه نیشابور، چولی قزک را پیرزنان آبادی درست می¬کردند. چولی قزک را یکی از زنان برمی¬داشت زنان و کودکان در کوچه¬ها به راه می¬افتادند و می¬خواندند:
چولی قزک بارون کُ culi qezak bârun ko
بارون سه¬پایه کُ bârune se pâya ko
گندم دِ زیر خاکه gandom de zire xâka
مثل برنج پاکه mesle berenge pâka
ببار ببار تا گیل رِوَه bebâr bebâr tâ gil reva
کوش عروس پُر گیل رِوَه kowše arus pur gil reva
ریش داماد قنجیر رِوَه riše dâmâd qenjir reva
به¬در هر خانه¬ای که می¬رفتند صاحب خانه کاسه¬ای آب بر روی چولی قزک می¬ریخت و هدیه¬ای به¬گروه می¬داد.
چولی قزک در روستای گلبوی سفلی نیشابور
در روستای گلبوی سفلی نیشابور بچه¬های نابالغ کهنه¬ای را به¬چوب می¬بستند و می¬رفتند به¬در خانه¬ها و می¬خواندند:
چولی قزک بارو کُ culi qezak bâru ko
بارون چپانی کُ bârune cepâni ko
بزغاله شیر مایه bozqâle šir mâya
چپو پنیر مایه cepu penir mâya
گندمای زرد لاله gandomâye zarde lâla
از تُشنگی مناله az tošnegi menâla
خدا بِتِه تو بارو xodâ bête to bâru
به¬حرمت مزارو be hormate mozâru
صاحب خانه تاس آبی روی بچه¬ها و چولی قزک می¬ریخت، آرد و روغن و کشمش می¬داد. وقتی به¬در تمام خانه¬ها می¬رفتند با آرد تافتون درست می¬کردند و می¬رفتند به¬دهن شگفت کاریز و از تافتون برای ماهی¬ها می¬ریختند.
در گلبوی علیا زن¬ها و کودکان برای چوبی دست درست می¬کردند و پیراهن به¬تنش می¬کردند. یکی از زنان چولی قزک را برمی¬داشت و بقیه به¬دنبالش راه می¬افتادند و می¬خواندند:
چولی قزک بارو کُ / بارون اوشورو کُ
گندم به¬زیر خاکه / از تُشنگی هلاکه
بزغله شیر مایه / چپو پنیر مایه
به¬در هر خانه¬ای که می¬رفتند صاحب خانه یک تاس آب روی همه می¬پاشید و گندم یا بلغور به¬آن¬ها می-دادند با آرد فطیر درست می¬کردند. روی فطیر را با انگشت سوراخ سوراخ می¬کردند و از روی کمر می-غلتاندند اگر روی سوراخ سوراخ به¬طرف آسمان می¬افتاد می¬گفتند باران می¬بارد و اگر به¬پشت می¬افتاد می-گفتند باران نمی¬بارد.
چولی قزک در روستای جیلو نیشابور
در روستای جیلو نیشابور در سال¬های بی¬باران مردان علم می¬بستند و علمدار علم را برمی¬داشت بقیه مردان پشت سر علمدار سینه می¬زدند و دور آبادی می¬گردیدند.
بچه¬ها هم چولی قزک درست می¬کردند و در کوچه¬ها راه می¬افتادند و می¬خواندند:
چولی قزک بارو کُ culi qezak bâru ko
بارون سه پایه کُ bârune se pâya ko
گندم دِ زیر خاکه gandom de zire xâka
از تشنگی هلاکه az tošnegi halâka
به در خانه¬ها می¬رفتند صاحب خانه کاسه¬ای آب روی چولی قزک می¬ریخت و هدیه¬ای به¬بچه¬ها می¬داد. نان¬های جمع شده را می¬بردند و در یکی از چاه¬های کاریز برای ماهی¬ها می¬ریختند. در جیلو پیرزنی بود که او را ننه شربان یا ننه ماهی می¬گفتند و او مواظب ماهی¬های کاریز بود که کسی آن¬ها را اذیت نکند و یا نگیرد.
چولی قزک در تربت حیدریه
در تربت حیدریه، بچهها چولی قزک را میسازند و آن را دسته جمعی در کوچههای روستا میگردانند و جلوی در هر خانه میایستند و میخوانند:
الله بده تو بارون / به حرمت مزارون
گل¬های زرد لاله / در زیر خاک مناله
خدا بده تو رحمت / به آبروی محمد
موسی که زد عصارا / میخواند این دعا را
دعای یا الله را
صاحبخانه به کودکان مقداری شیرینی و آجیل یا آرد میدهد و روی چولی قزک آب میپاشد. کودکان آرد را به زنان میدهند و آن¬ها با آرد جمعآوری شده نان میپزند. نان را کودکان از بالای تپه مشرف به ده رها میکنند و تفأل میزنند: اگر به طرف رو افتاد باران میبارد و اگر به پشت افتاد باران نمیبارد.
چولی قزک در سرخس
این مراسم در سرخس نیز به همین صورت و با کیفیتی مشابه اجرا میشود، منتهی در خمیری که از آرد جمع آوری شده تهیه می¬شود، مهرهی ریزی میگذارند و از آن نان میپزند و به کودکان میدهند.
مهره از داخل نان هر کودک که پیدا شد یا او را کتک میزنند و اگر یکی از اهالی متدین و محبوب روستا او را ضمانت کرد رهایش میکنند. به کسی که ضامن شده مهلتی سه روزه میدهند تا از خدا بخواهد که باران ببارد و اگر باران نبارد او را به هم میپیچند و بر آب میافکنند!
چولی قزک در روستاهای گناباد
در روستاهای دولوئی، خیبری و مند گناباد در سالهاي خشك زنان نان مخصوصي ميپزند و آن را به گورستان ميبرند و مثل چرخ روي زمين ميغلتانند تا فاصلهاي را بپيمايد و به زمين بيفتد.
اگر به پشت افتاد ، روزهاي 10 و 16 و 26 و 36 بعد از نوروز باران خواهد باريد ولي اگر به رو افتاد عقيده آن است كه « صاحب باران » قهر كرده و باران نخواهد باريد .
بچهها نيز عروسكي چوبي درست ميكنند، بر آن لباس ميپوشند و در كوچهها به راه ميافتند و ميخوانند :
« چولغك ما تشنهشه / آب غديرش مايه
تشنه به شيرش مايه / گندم كه سينه چاكه
به زير صد من خاكه / از تشنگي هلاكه
آب غديرش مايه / تشنه به شيرش مايه
اي خدا بده تو بارون / به حرمت مزارون2
چولی قزک در زور آباد تربت جام
در زور آباد تربت جام به هنگامي كه شيشهها نميزده و باران نميباريده و آسمان بخل نشان ميداده و خاك و بذر و گياه بيابان به له له ميافتاده است، مراسم تمناي باران برگزار ميشده است. اجراي اين مراسم به گونهي زير بوده است :
در ابتدا پيرزني مهرهاي را لاي تكهاي خمير ميگذاشته و نان ميپخته است نان ميان بچهها قسمت ميشده است نان مهرهدار به هركس ميرسيده او بايد « چولي قزك » را به دوش كشد .
كسي كه چولي قزك را حمل ميكرده از جلو و بقيه از پشت سر به حركت درآمده و ميخواندهاند :
« چولي قزك بارون كن / بارون بيپايون كن
گلهاي سرخ لاله / از دست برف و ژاله
به زير خاك مناله / الله ! بده تو باران
از حرمت مزاران / به آيههاي قرآن
شكار به كوه خزيده / خاشه به كوم خليده
پيش خدا ناليده / الله بده تو باران
از حرمت مزاران / به آيههاي قرآن
ابر سفيد مرمر / خودشه كشيد به يك بر
ابر سياه هندو / باران بباره هو هو
اي خدا باون كن / بارون بيپايون كن »
از پشت بام خانهها بر سر چولي قزك و گروه همراه آب ميپاشيدهاند سپس خيرات ميدادهاند. خيرات منزل به منزل توسط زنان به گروه داده ميشده است. خيرات گرد آمده در پايان مراسم ميان افراد گروه قسمت ميشده است .
مراسم ديگري نيز وجود داشته كه ابتداي آن شبيه به مراسم بالا بوده است . مهره به هركس ميافتاده او را ميبردهاند كه در آب كاريز بيندازند . فرد التماس ميكرده كه او را در آب نيندازند تا دعا كند و باران ببارد .
چند روز به او مهلت ميدادهاند و اگر باران نميباريده او را در آب كاريز ميانداختهاند تا باران ببارد.3
چولی قزک در روستاهای اطراف مشهد
در روستاهای اطراف مشهد وقتی خشک¬سالی می¬شود. عده¬ای از نوجوانان الاغی را بزک کرده و او را به-حمام می¬برند. در راه حمام می¬خوانند:
چولی قِزَک بارون کن
بارون بی¬پایون کن
گندم به¬زیر خاکه
از توشنگی هلاکه
گل¬های سرخ لاله
از توشنگی مناله
چولی قِزک بیا بیا
با ابرای سیا سیا
بارون بیا جَر جَر
تو نودونا شرشر
تا زمینا اُو بخوره
تا گُندما تُو بُخُوره
اجرای مراسم یا آئین چولی قزک
محدوه ای که در آن آئین چولی قزک برگزار می شده است
یافته ها:
1- مرحوم شکور زاده، چولی قزک را این گونه معنی کرده است. باید از دو کلمه (کوله+(قزح) تشکیل شده باشد. کوله به¬معنی کج و خمیده و قزح نیز نام خدای طوفان در نزد اعراب است که بعدها آن¬را در زبان فارسی برای بیان خدای طوفان استعمال کرده¬اند. به¬احتمال قوی باید چولی قزک همان رنگین کمان باشد.
2- مرحوم محمد تقی بهار (ملک¬الشعرا) در توضیح لغت چولی قزک نوشته است: به¬¬نظر می¬رسد که در اصل سرودی بوده است برای اردویسور آناهیتا که فرشته مونث و مامور آب¬یاری و باران جهان است. بعد از اسلام خدایان قدیم از محل و موقع خود سقوط کردند. اناهید دختر زیبای آسمانی به دخترک کولی مبدل گردیده است.
3- چولی قزک culi qezak عروسکی است با بدنهای چوبی، که دو چوب را به صورت صلیب برهم بسته و بر آن لباس میپوشانند تا به صورت آدمکی پارچهای در آید. در گذشته اغلب زنان آن را میساختند و در کل، مدیریت مراسم چولی قزک با زنان بوده است.
4- در روستاهای اطراف مشهد وقتی خشک¬سالی می¬شود. عده¬ای از نوجوانان الاغی را بزک کرده و او را به¬حمام می¬برند و در راه ترانه¬ی چولی قزک را می¬خوانند. در روستاهای گناباد نیز چنین رسمی وجود دارد. در این مراسم به¬جای جمجمه¬ی الاغ از خود الاغ استفاده می¬شود. پیشکش به الهه¬ی باران را به حمام می¬برند و او را تمیز می¬شویند.
5- این مراسم در پاییز و زمستان انجام می¬شده اما در پاره¬ای از روستاها به بهار منتقل شده که به¬نظر می-رسد نوعی از خطا در زمان اتفاق افتاده است.
6- به¬دوش کشیدن عروس باران در پاره¬ای از نقاط با قرعه، ریگی در نان و توسط یک پیرزن انجام می-شده و حمل کننده انتخاب می¬شده است.
7- در نیشابور و سبزوار با آرد جمع¬آوری شده خمیر درست می¬کردند و خمیرها را در دهان کاریز برای ماهی¬ها می¬ریختند.
منابع:
1- عقاید و رسوم عامه مردم خراسان / ابراهیم شکور زاده / انتشارات بنیاد فرهنگ / چاپ1346 / ص 270
2- خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 343 و 344
3- زور آباد جام / محسن ميهن دوست / فرهنگ عامه زور آباد / ص 105 و 106